یادداشت پیمان قیصری
1404/3/16
وقتی که رستم در اولین روز مواجهه با اسفندیار به هر دری زد به سد رویینتنی اسفندیار برخورد کرد و زخمی و ناامید برگشت به سمت خانه و پدرش زال، زال تنها امید رو در آتش زدن پر سیمرغ دید. سیمرغ با اینکه راه شکست اسفندیار رو به رستم گفت که تیر گز باید به چشمان اسفندیار برخورد کنه، هشدار داد که هرچند این آخرین راهه و ابتدا سعی کن اون رو منصرف کنی از جنگ اما با این وجود، کشتن اسفندیار که مردی انتخاب شده هست، بدون عقوبت نخواهد بود. رستم وقتی زه کمان رو میکشید خبر داشت که روزهای سختی در راهه... بعد از خوردن تیر به چشمان اسفندیار در جلوی چشمان بهمن پسرش، اسفندیار از رستم خواست که پسرش رو سرپرستی کنه و پرورش بده. رستم سالها بهمن رو مثل پسرش پرورش داد با اینکه میدونست کشتن پدر جلوی چشم پسر، تخم کینه در دل پسر کاشته. این کتاب یک رمان با همین موضوعه، از جنگ رستم و اسفندیار شروع میشه و سرگذشت بهمن و رستم رو تا چندین سال روایت میکنه. بهمن بعد از چندین سال جانشین گشتاسب میشه. به نظر میاد بیشتر اطلاعات استفاده شده در این کتاب از کتابی به نام «بهمننامه» برداشته شده چون مطالب متفاوت با شاهنامه بسیار زیاده در کتاب. داستان روان و جذابی داره و میشه توی یکی دو روز کتاب رو خوند. البته که ایراداتی هم داره مثلاً شوخیهایی که به سمت شوخیهای جنسی میره زیاد جالب نیست ولی در نهایت کتاب جالبیه.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.