یادداشت atiye
16 ساعت پیش
دلیل این یه ستاره فقط پایان بندی سرسری کتاب بود ماجرایی که انقدر مهم بود اما فقط توی چند جمله و یک صفحه تموم شد جلد سوم تلخ بود اما همین پایان بندی کوتاه باعث شد تلخیش تو جونم بمونه شاید هم دلیل تلخیش این بود که امیلی بزرگ شده بود و بیشتر می تونستم درکش کنم ، شاید به خاطر این که باهاش حس هم دردی بیشتری داشتم، این که کم کم تنها می شد و با سال به سال بزرگ شدنش از دوست هاش دورتر می شد و نمیشه همیشه همون بچه های قدیمی بود و همه ی دوست هاش از اون شهر کوچ کرده بودند و فکر کنم حین خوندن کتاب می دونستم چقدر این پاییز و زمستون ها سخت می گذرن من دین رو خیلی بیشتر از تدی دوست داشتم شاید دلیلش این باشه که رابطه عاطفی بین امیلی و دین بیشتر از امیلی و تدی توصیف شده بود و با اون بیشتر تونستم ارتباط برقرار کنم و بیشتر از همه به خاطر این که امیلی رابطه دوستی مثل دین رو به طوری که مثل قبل باشه رو از دست داد ناراحت شدم کاش این جلد رو هم مثل جلد اول آروم آروم خونده بودم شاید اینجوری خودم هم آروم تر بودم کاش ۱۰۰ صفحه آخر این جوری تموم نمی شد انقدر شتاب زده توی جلد اول و دوم به این نتیجه رسیده بودم که امیلی رو بیشتر از آنه دوست دارم اما وقتی تموم شد دلم خواست دوباره بر سراغ آنه ی عزیزم با امیلی احساس نزدیک تری داشتم و دلیلش این بود که واقعی تر بود و به من نزدیک تر و اندازه ی آنه خوش بین نبود اما ۱۰۰ صفحه آخر جلد سوم کار رو خراب کرد دلم می خواد بگم : کاش امیلی عاشق دین بود برش هایی از کتاب حتی اگر ما هیچ وقت پیدایش نکنیم چیزی در این جست و جو هست که شاید دلچسب تر از پیدا کردن باشد نمی دانم اگر رفاقت دین را نداشتم چه کار می کردم ، او نمک زندگی من است قایقی پارویی برای سفر در راه شیری و یک ماشین بافندگی برای بافتن رویاهایمان و کوزه ای پر از عطر رز برای لحظه های سرمستی مان . من کاری به جهیزیه ات ندارم فقط باید توی وسایلت پیراهنی از جنس غروب خاکستری باشد با یک ستاره برای موهایت حاشیه ی لباست باید از مهتاب باشد و سر بندی از ابرهای غروب داشته باشی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.