یادداشت فاطمه سلیمانی ازندریانی

ملاقات در شب آفتابی
        از #علی_موذنی قبل ترها #مامور رو هم خونده بودم.
دقیقا هم یادم هست چه زمانی... روزهای آخر بهمن سال 89 
از اون موقع تا حالا کتاب های زیادی خوندم. و خیلی هاش رو فراموش کردم. ولی مامور هنوز زنده و تازه است برام. این کتاب هنوز تموم نشده چون مشغله زیادی داشتم این دو روز.
ولی یه موضوع خیلی مهم...
موذنی خوب بلده مخاطب رو درگیر کنه .
کتاب رو باورپذیر و جذاب شروع می کنه و تا آخر هم درگیر نگهت میداره. 
انقدر که باور می کنی یه فرشته از آسمون اومده و مامور کمک به یه نویسنده شده  و یا اینکه واقعا داری روایت زندگی دوتا جانباز رو میخونی...
پ.ن اگر از موذنی کتاب دیگه ای دارید با کمال میل می پذیرم. ولی حالا... نه شیش سال دیگه...
پ.ن 2 این کتاب منو پرت کرد به سالهای شور و شیدایی آغاز نویسندگی... روزهایی که دیوانه وار کتاب میخوندم و مثل یه تند نویس می نوشتم... اون روزها فکر می کردم جوگیر شدم و این تب تند زود عرق می کنه... به شور و شیدایی اون روزها نیستم ولی تبم هنوز عرق نکرده.☺☺☺
بعدا نوشت: بغض گلوم رو گرفته... محشره این کتاب
بعدتر نوشت: تمام شد... عالی بود... باورپذیر،طنازانه، شیرین... عالی عالی عالی...
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.