یادداشت محمد ابراهیم آبادی

        کتاب حاضر از نویسنده بزرگ روس لئوتولستوی است. این رمان به نسبت کوتاه در مورد اربابی به نام واسیلی است که برای خرید یک جنگل همراه با نوکرش نیکیتا که مردی با اخلاق و ساده است، همیشه در خدمتگذاری اربابش است و هیچ حقی برای خود قائل نیست، در یک زمستان سرد راهی سفر شده و در کولاک و سرما گرفتار می‌شوند. واسیلی که مردی خودخواه بود و در دنیا فقط بخودش و پول فکر می‌کرد نیکیتا را در سرما رها می‌کند و سعی می‌کند خودش را نجات دهد. نویسندگان روس مهارت بالایی در فضاسازی داستان دارند. زمانیکه کتاب را میخواندم سرمای وحشتناک را احساس کردم و با نیکیتا و واسیلی تمام بحران هایی که در آن گیر کردند را پشت سرگذاشتم. خودخواهی واسیلی، فداکاری نیکیتا و مرگ که در همه جای داستان موج میزد من را درگیر ماجرایی غم انگیز کرده بود که ناچار آن را با تمام سختی هایش به دوش میکشیدم. براستی که داشتن قلب بزرگ در سختی ها نمایان می‌شود و در تاریک ترین شرایط می‌تواند معجزه ای از روشنایی را نشان دهد. این داستان نفس گیر را به تمام دوستداران ادبیات پیشنهاد میکنم.
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.