یادداشت سیده حُسنا

        ساعت ۲ و ۴۷ دقیقه‌ی بامداد است، چند ساعت پیش وقتی میخواستم چشمانم را ببندم نگاهم به کتاب افتاد با خودم گفتم چند صفحه‌ای می‌خوانم و بعد میخوابم ، بعد شد الان ، شاید یک جاهایی از داستان را دوست نداشتم و شاید خیلی جاها کتاب را گذاشتم که دیگر نخوانم اما سبک متفاوتش، مکان و زمانی که برایم در کتاب خوانی هایم هم غریب بود و اتفاقات غیرعلمی دوست داشتنی‌اش مرا به تمام کردنش وادار کرد نمیدانم طبیعی است یا نه اما این کتاب هم رفت جز کتاب هایی که سرشان اشک ریختم و  در ذهنم ماندگار شدند.
      
4

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.