یادداشت امالبنین
1404/3/27
راستش تاحالا این کتاب رو نخوندم و اولین باره که میبینمش . اما چون تازه وارد این برنامه شدم نمیدونم چجوری باید باهاش کار کنم فقط خواستم یه سری حرفارو بزنم. خیلی دلم میخواست حرف بزنم.. در حقیقت خیلی حرف داشتم انگار برای گفتن. اما یه چیز خیلی قوی انگار داشت جلومو میگرفت.. یه چیزی مثل یه بغض یا یه غم خیلی گنده. هنوزم هست اما خب انگاری تلاشهام برای مهار کردنش داره جواب میده. من خیلی از هیاهو دورم یعنی اینجا نه صدای موشک میاد نه پدافند و نه آژیر خطر به صدا درمیاد. یعنی جام اَمنه. و همهچیز اینجا آرومه... اما فقط اینجا. اِنقدر خبر جنگ و کشته شدن هموطنهام آشفتهحالم کرده که اصلا این آرومی به چشم نمیاد. اِنقدر نگرانم و غمگین که احساس میکنم که یه جنگ هم درون من داره اتفاق میفته. با همهی اینا به خودم میگم تو با خبر جنگ اینجوری شدی پس اونایی بمب داره بیخ گوشون میترکه و مجبورن خونشون ول کنن و برن چی میکشن؟ هرشب اینارو به خودم میگم و هرشب بیشتر غصه میخورم که کاری از دستم برنمیاد. که وطنم درخطره و من نمیتونم کاری برای نجاتش انجام بدم. که حتی این اینترنت کوفتی کار نمیکنه که همصدا بشم با هم وطنام و بگم که من هم هستم . من هم غمگین و نگران کشورم هستم. درسته نگرانی من دردی رو دوا نمیکنه اما حداقل اگه ناراحتیم بهتره که باهم ناراحت باشیم. اینجوری همهچیز قابل تحملتره. در نهایت غمگینم برای آدمای بیگناهی که کشته شدن. و دلگیرم از وطن فروشهایی که چشمشون رو روی همهچیز بستن و نمیدونن دارن چیکار میکنن. و امیدوارم برای پیروزی ایران. یادتون باشه که ظلم توی جهان جایی نداره و بالاخره یه روز دنیا شبیه رویای ما میشه. برای ایران. بیست و هفتم خرداد ماه سال هزار و چهارصد و چهار در میان هیاهوی جنگی که شروع کنندهاش ما نبودیم اما امیدواریم که تمام کنندهاش ما باشیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.