یادداشت Kosar
1403/6/21
شاید بزرگترین موهبت الهی، قرار دادن جادوی قدرتمند کتاب در دستان رنج دیده بشر است. کسانی که کتاب میخوانند نه یکبار، بلکه هزاران بار فرصت زندگی کردن دارند و مهم تر از آن اینکه هربار قفس آهنین محدودیت های دنیا را میشکنند و با برداشتن یوغ سنگین این زندگی پردرد از شانه هایشان، تکیه زده بر اریکه ای زرین، غرق نمایش بینظیر درهم آمیختن جملات و داستان های زیبا و ارزشمند، و احساسات و عواطف انسانی میشوند و درنهایت خود را درحالی میابند که حفره ای در روحشان پر شده و قدمی به سوی کمال انسانی برداشتهاند. مجموعه داس مرگ تجلی مسحورکننده ای از تمام این چیزهاست... 🤝🏻🔥 !Death must exist for life to have meaning کتاب ابر تندر دقیقا از همون نقطه ای شروع میشه که جلد قبل توش تموم شد؛ جایی که سیترا تبدیل به داس آناستازیا و روئن تبدیل به داس لوسیفر شده و اون نوجوونای خاص، حالا رسما با تفکراتی در تضاد با هم، روبروی هم قرار گرفتن😢 همه در تکاپوی دستگیر کردن داس لوسیفر هستن که با خوشه چینی داس های ناکارآمد، لرزه بر اندام داس شهر انداخته. داس آناستازیا هم به همراه داس کوری توی یه خونه دور از هیاهو زندگی میکنه به همه کسانی که میخواد خوشه چینی کنه یه ماه زمان برای زیستن و امیدی برای انتخاب شیوه مرگ هدیه میده :) 🪐✨ وای وای وای...! اولش شاید فکر کنید راضی کننده نیست، ولی هی که میره جلوتر مدام بهتر و بهتر میشه و بعدم بومممم! از وسط به بعد و خصوصا آخرش با چنان هیجان و اتفاقات غیرمنتظره ای روبرویین که نگم براتون🫠 کاملا ساختارشکنانه، به دور از کلیشه و فوق العاده جذاببب⚡🤌 تازه قلم نویسنده انقدر قشنگه و احساساتتون رو به بازی میگیره که تا جلد بعد قراره دیوونه شید و به عنوان جلد دوم اصلا از خوبیش کم نشده که هیچ، بهترم شده. این جلد جاییه که به همه نقصای جلد قبل پاسخ داده میشه و دیگه هیچ تناقضی تو ذهنتون باقی نمیمونه. راستش فصلای اول ممکنه احساس کنید روندش کنده ولی واقعا بنظرم این کند بود لازم بود چون بیشتر این سرعت پایین بخاطر حرفای ابر تندر و شخصیت جدید کتاب یعنی گریسون بود که اتفاقا از عناصر عالی و کامل این جلده و باعث میشه تو یه نگاه دقیق به دنیای بیرون داس شهر و شیوه زندگی مردم بندازی. حرفای ابر تندر هم باعث عمیق شدن کتاب و توضیح بسیاری از نکات بود. شخصیت پردازیم که واقعا هی داره کامل تر و عالی تر میشه و نویسنده بدون اینکه خودت بفهمی یجوری کاراکترا رو برات عزیز میکنه که وقتی یه شخصیت فرعی نابود میشه خیلییی ناراحت بشی❤️🌱 نویسنده واقعا خوب بلده کجا داستانو تموم کنه که نتونی نری سراغ جلد بعد و چه گره هایی وارد داستان که خواننده رو زجرررر بده😂 🦋🌈 درمورد جلد قبل که نوشته بودم، درمورداشاره هاش به دین و سیاست صحبت کردم که اینجا میخوام بیشتر توضیح بدم. این کتاب یه جوریه که به هرکسی تلنگر میزنه و مباحث عمیقیو میاره وسط، حتی اگه شده در حد یه سوال یا یه دیالوگ. تو حوزه سیاست این جلد به شیوه اصلاح سیستم های اطراف پرداخته بود که خیلی جای حرف داره و میاد چند تا شخصیت و عملکردشون در این باره رو بررسی میکنه. دیدگاهش نسبت به دین و ایمان هم قابل توجه بود: کاملا بیچاره انگارانه! یعنی چی؟ مصداقش اینه که به صراحت درمورد گذشته اونا که میشه حال ما، میگه که مردم بخاطر بیچارگی، رنج، نیاز و مرگ حس نیاز به خدا داشتن؛ خدایی که معلوم نبود کمکشون میکنه یا نه؟ گرچه ایمانشون هم چیز ارزشمندی بوده، ولی بشر هرگز درموردش به یه نتیجه یکسان نرسیده و در طول تاریخ مدام نظرش رو درمورد ماهیت این خالق عوض کرده🤔 حالا هم بعد این همه مدت یه عده که تو اون آشفته بازار دنبال معنای زندگین اومدن یه دین ترکیبی مزخرف ساختن که رسما چندش آوره و اونا هم کاملا آدمای طرد شده این و کارشونم مسخرست چون بشر به همچین چیزی اساسا نیاز نداره و همش از یه احساس نشأت می گیره(دقیقا یه دیالوگ ابر تندره) یه جایی که کاملا اینو با صحنه حمله یه گروه داس به یکی از این گروه ها و خوشه چینی دانش آموزای جوونی که به شدت باور دارن خداشون کمکشون میکنه بازسازی میکنه! 🪓🩹 در آخر اینکه به شدت پیشنهادش میکنم؛ از دستش ندید^^
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.