یادداشت هومن
1403/7/2
3.0
1
«من بارها آرزو میکنم که بتوانم مثلِ آن روزها گاهگاهی تفریح کنم و بخندم. اما این کار مشکل به وجود میآید. یعنی دلِ آدم تنگتر از آن است که برای اینجور تفریحات، برکنار از هر فکر و خیال، باز شود. فقط گاهگاهی، در آذرشهر وقتی که سهچهار معلم دورِ هم جمع میشویم، از اینجور تفریحات میکنیم. در این شبها آنقدر میخندیم که خسته میشویم. کوچکترین اتفاق را برای خندیدن و قهقهه زدن بهانه میآوریم. در زبانِ آذربایجانیِ خودمان یک حرفی است، میگوییم ″قوری دلخوشلوق″[=دلخوشی خشک و خالی، ما هم راستیراستی که در این شبها صدردصد ″قوری دلخوشلوق″ میکنیم، از هیچ همهچیز میسازیم. باور کن يوسفِ عزيز، اگر چنین شبهایی نباشد، آدم در این دهکدههای ویران دقمرگ میشود. [... ص.بهرنگی شب یکشنبه، ۱۳۴۰٫۹٫۱۱، تبریز» #نامه_ها #صمد_بهرنگی #مؤسسه_انتشارات_نگاه چ۲، ص۶۰ * متأسفانه این نویسندهٔ آسیمیله و پانفارس- که «افسانههای آذربایجان» را هم گرد آورده بود - از عبارت جعلی «زبان آذربایجانی» برای زبان تورکی که ششمین زبان کامل دنیاست، استفاده کرده، و واژه جعلی «آذرشهر» را هم برای نامیدن دهخوارگان که تورکشهر است به کار برده، و نابخشودنیتر اینکه حتی به شاگردان خود در دهاتِ بدونِ برق و رادیو و تلویزیون آذربایجان - که نمیتوانستند یک کلمه فارسی را بدون لهجه تلفظ کنند - به جای زبان مقدس تورکی به لسان عقیم فارسی که لهجه سیوسوم عربیاست نامه نوشته است.(
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.