یادداشت مینا
1404/4/15
این دیگه چی بود خوندم...🫠🫠🫠 *اسپویل داستان* دختره از جنگل فرار میکنه میرسه به یه قصر قدیمی، اونجا با صاحب قصر که یه جمجمهست رفیق میشه. و شبم که اسکلت بیسرِ اون جمجمه میاد که مثل هر شب تلاش کنه جمجمهشو پس بگیره، دختره اسکلتو از بالکن پرت میکنه پایین، بعدم میره استخوناشو خورد میکنه و آتیشش میزنه و خاکسترشو میریزه دور. بعدم جمجمه و دختر به خوبی و خوشی با هم همخونه میشن. پایان. *** این داستان بچههاست؟؟؟!!!! درس آموزندهش چیه؟ اگه از شر یکی خلاص شدی، یادت نره آثار جرم و جنایتت رو هم کامل از بین ببری؟
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.