یادداشت زینب
7 روز پیش
معمولا داستانهایی که یکنواختن و خیلی فراز و نشیب ندارن، انتخابِ من نیستن. (اگه انتخابِ شما هم نیستن این موضوع رو در نظر داشته باشید) این کتاب با وجود اینکه اتفاقِ ویژهای نداشت، در عوض لحظات احساسیِ زیادی داشت که باعث میشد منتظر باشم و حس کنم الان یه اتفاقی میافته. داستانش دربارهی دختریه که در یک مسافرخونهی قدیمی در شهرِ مرزیِ سوکچو کار میکنه(راوی). یک مرد فرانسوی که طراحی و تصویرسازی انجام میده به این مسافرخونه میاد تا منبعِ الهامبخشی برای اثر جدیدش پیدا کنه. این دو نفر با هم ارتباط میگیرن، رابطهای که اشارهی خاصی هم بهش نمیشه و فقط حس میشه.! شخصیتپردازیِ راویِ این قصه رو دوست داشتم؛ احساساتش، تنهایی و معذب بودنش و حتی مشکلاتی که با مادرش داشت به نظرم خوب توصیف شده بود. برای من کتاب ساده و لطیفی بود. حدود ۱۰۰ صفحهست و خوشخوانه، و در یک نشست یکی دو ساعته هم میشه خوند. وسطِ کتابهای غمانگیز و بیرحمی که این روزا میخونم نیاز داشتم با همچین کتابی آشنا بشم .
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.