یادداشت حسین
3 روز پیش
تا حالا از لحاظ فلسفی به پدیده دوست داشتن و دوست داشته شدن ننگریسته بودم. میدانستم میشود تعریفش کرد ولی فکر نمیکنم بشود در چارچوبی گذاشتش..چارچوبی نظاممند، منطقی، استوار...عشق و در کل دوست داشتن پدیده چموشی هس نمیشود برایش قاعده و قانون تدوین کرد فقط میتوان ازش لذت برد ولی خب آدمای منطقی مثل من که کمتر به احساسات توجه کردهاند یا لااقل ازشان فرار کردهاند هم میدانند که هرازگاهی باید "فلسفیدن" رو گذاشت کنار و دمی لذت برد...با آدم خیلی خاصی این کتاب رو بردم جلو و خوشحالم که تقریبا راوی و کلوئه رو خودمون داشتیم...دنیا پر از راوی و کلوئه هس..راوی کلوئه را با نقصهایش زیبا میبیند و کلوئه دمی او را از اتاق فکر خودش بیرون میآورد....اما راوی درگیر آرمانسازی میشود کلوئه را بت میبیند و فقط به او فکر میکند...بار احساساتیاش را از کلوئه سنگینتر میکند و این کار تعادل را بر هم میزند و باعث میشود کلوئه سرد تر شود....در آخر کاری را میکند که نباید میکرد....راوی با زخمش چند صباحی تنها میماند باهاش کنار میآید و یاد میگیرید بپذیردش...در آخر باز عاشق میشود امیدوارم بت نسازد تا بعدا مجبور شود کافرش شود
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.