یادداشت مسعود آذرباد
1402/3/28
4.0
6
من با خواندن کتاب مرد محروز فهمیدم، فمنیستهای مرد! تا درون رمان فانتزی نفوذ کردند! قصه خوبی داره، سیستم جادوییش هم جالبه ولی توش شما هیچ مرد خوبی پیدا نمیکنی! این بده! همه مردهای داستان، حتی قهرمان اصلی کتاب، یک ایراد بزرگ دارند! چه خبره!؟ خب از حرفهای محتوایی بگذریم و بریم سراغ فرم. مرد محروز، صرفا داستان من محروز نیست. قصه لیشا و راجر هم هست. بماند که در جلدهای بعدی قصه آدمهای دیگر هم وارد میشود! قهرمان داستان ما، آرلن، پسری است که بهخاطر قتل مادرش توسط شیطانهای دوزخی و بیعرضگی و ترسو بودن پدرش تصمیم میگیره قدرت حرزها را به دست بیاورد و قاصد دوک پیچک میشود و این سرآغاز ماجرهای اوست. این وسط با راجر هم آشنا میشود و کمکم پای دختری به نام لیشا هم به این وسط کشیده میشود. حالا اینکه این سه نفر بالاخره در کجا بهم میرسند و مهمتر از همه اصلا منجی کی هست، باید در خود رمان بخوانید! کتاب مرد محروز، اولین جلد از مجموعه شیاطین است و سه جلد دیگر هم دارد. دیگر چه چیزی است که نگفتم؟ آها! اولش یک ذره کنده و ممکنه خسته بشید اما تحمل کنید، خیلی زود به جاهای هیجانانگیزش هم میرسید!
(0/1000)
مُحیصا
1402/12/13
0