یادداشت زهرا

زهرا

زهرا

1402/3/15

اول بار که
        اول بار که کتاب را شروع به خواندن کردم  از فضای اندوه بارش میخواستم خلاص شوم؛ کتاب را بستم  و دیگر خیال دوباره خواندنش را نداشتم که با تعریف یکی از دوستان ترغیب به خوانشی دوباره شدم
ولی این بار داستان برایم جالب تر شده بود شاید هم نگاه من متفاوت شده بود ب هرحال هرچه بود  لذت بردم از این کتاب که داستان مردی بود با زندگیِ سراسر اندوه،
 اندوهی بزرگ که برایش تبدیل به کابوس هایی در خواب و بیداری شده 
مردی ک نفهمیدم عاشق است یا متنفر ،
شاید هم؛  همزمان هم عاشق بوده و هم متنفر 
نمیدانم؛  فقط از درد و رنج بسیارش میدانم ک باعث سردی و تاریکی دنیایش شده بود
شاید آخر داستان را نفهمیدم ولی افکار درهم و آشفته اش را که از اول تا آخر داستان همراه بود را به خوبی درک کردم  و این خودش دلیلی بر لذت بردنم از داستان بود.
      
2

31

(0/1000)

نظرات

Mohammad

Mohammad

1402/3/19

در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود بکسی اظهار کرد، چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش‌آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و اعتقادات خودشان سعی میکنند که با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی بتوسط شراب و خواب مصنوعی بوسیله افیون و مواد مخدره است...
1

0

زهرا

زهرا

1402/3/20

🥲👌 

0