یادداشت Soli

Soli

Soli

1404/4/14

        کتاب رو برای مامانم خریدم، و وقتی گفت که قشنگه، خودم هم خوندمش. دوستش داشتم.
نکات مثبت:
احساسات، عصبانیت‌ها و حالت‌های آدما رو خوب منتقل می‌کرد. شخصیتا رو اکثر اوقات درک می‌کردم و با خودم نمی‌گفتم که الان چرا این کار روکرد؟
اختلاف طبقاتی و فرهنگی رو هم خیلی قشنگ نشون داده بود. 
در کل، داستان جالبی بود. 
نکات منفی:
نکات منفی‌ای که به ذهنم رسیدن، تقریبا همه‌شون "چرا" هستن. کلی سوال که تا آخر کتاب منتظر بودم به جوابشون برسم، اما نرسیدم.
چرا افسانه اون‌قدر بدخلق بود؟
چرا بهار از شوهرش جدا شده بود؟
چه‌طور شده بود که مردی مثل بهروز، با دختری مثل آرزو آشنا شده بود؟ تو دانشگاه همو دیدن؟ بهروز پزشک بود و آرزو عروسک می‌ساخت. آدمایی که دو ساعت با ماشین بین خونه‌هاشون فاصله‌ست، چه‌طور باهم آشنا شدن و ازدواج کردن؟
درضمن، تغییر ستاره یه کم زیادی ناگهانی بود از نظرم. 
و من تو تمام طول داستان، منتظر بودم که یه نفر اشاره کنه: افغانی نه، بگو افغان! اما کسی نگفت.

ولی با وجود همه اینا، من از "شاهزاده خانمی در مترو" خیلی بیشتر دوستش داشتم. 
یه پایان قشنگ و آروم، همون‌جور که انتظارش رو داشتم. من اکثرا طرفدار پایانای تلخ و خشنم، اما این‌قدر پایان "ستاره" رو دوست داشتم که نتونستم آرزو کنم کاش جوردیگه‌ای تموم شده بود.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.