یادداشت مسیح ریحانی
1403/12/23
نوشتن از «اردوی زمستانی» کار سختی است؛ نخستین بار با نویسنده بهواسطهی کتاب «سبیل» آشنا شدم اما تا به امروز فرصت مطالعهی کتاب را به دست نیاوردم؛ تا اینکه «خصم» از راه رسید و به قفسهی کتابهایی که میخواهم بخوانم اضافه شد اما شوربختانه فرصت مطالعهی آن هم دست نداد؛ پس از آن «اردوی زمستانی» از راه رسید و نظر نویسنده در رابطه با این کتاب مجابم کرد که پیش از «خصم» به مطالعهی این اثر بپردازم. امانوئل کارر میگوید: «بین این کتاب و خصم رابطهی بسیار نزدیکی وجود دارد. من اردوی زمستانی را زمانی نوشتم که برای اولینبار ماجرای ژان کلود رومان را کنار گذاشتم. تصویری اساسی را در این کتاب گنجاندم که شخصیت رومان آن را پدید آورده است. اما بعد رومان به من گفت که احساس کرده اردوی زمستانی داستانی از روزگار کودکی خودش بوده است.» کتاب قصهی پسرکی است به نام «نیکلا» که در خانوادهای کنترلگر زندگی میکند. پدر و مادرش تقریبا تمامی اعمال او را کنترل میکنند. در طول قصه نویسنده اجازه میدهد که با پدر نیکلا بیشتر آشنا شویم؛ از اینرو با قاطعیت میتوانم بگویم که پدر نیکلا، هیولایی به معنای دقیق کلمه است! «نیکلا» قرار است همراه همکلاسیهایش دو هفته را در اردوی زمستانی بگذرانند؛ اما خانوادهی کنترلگرش اجازه نمیدهد که او همراه دوستانش و با اتوبوس راهی اردو زمستانی خود شود، بلکه پدر تصمیم میگیرد شخصا «نیکلا» را به محل اردوی زمستانی برساند. همین جدا نگاه داشتن نیکلا از دوستانش که در بخشهای مختلف قصه هم به آن اشاره میشود، باعث میشود که «نیکلا» مانند همسن و سالانش نباشد. به باور من؛ نویسنده شخصیتها را به خوبی پرداخته است. طوری که خواننده به خوبی میتواند «نیکلا» را بفهمد، شخصیت پدرش را درک کند و متوجه شود که «هودکان» چه پسر اعصابخردکنی است. قصه کوتاه است، اما عمیقا اثرگذار... صحبت کردن در مورد آن سخت است، اما حتما خواندنش را به همهی علاقمندان به ادبیات توصیه میکنم. من بیش از آنکه حس کنم کتاب را خواندهام، تصور میکنم که کتاب را زیستهام/حس کردهام. من کتاب را با ترجمهی روان، شیوا و بینقص ابوالفصل اللهدادی خواندهام. تجربهی دنبال کردن کارهای ایشان در سالهای اخیر مرا به این باور رسانده که حکما ایشان یکی از کاردرستترین مترجمان معاصر ایرانی است و قطعا شاهد درخشش بیش از پیششان خواهیم بود.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.