یادداشت محمدحسین راه نورد
1404/4/4
مرور فصل استخوان خلاصه داستان: سال ۲۰۵۹ است. جمهوری قلمه(scion) بهمدت دو قرن، کمپینی سرکوبگرانه علیه غیرطبیعی بودن در اروپا رهبری کرده است. در لندن، پیج ماهونی، مرتبه بالایی توی دنیای زیرزمینی تبهکاران دارد. پیج، دست راست یک روحبین سفید بیرحم است. یک رویابین، نوعی روشنبین نادر و قدرتمند. طبق قانون قلمه، او صرفاً با نفس کشیدن مرتکب خیانت میشود. وقتی پیج به جرم قتل دستگیر میشود، با بنیانگذاران مرموز قلمه ملاقات میکند که برنامههایی برای تواناییهای غیرمعمول او دارند. اگر قرار است زنده بماند و فرار کند، پیج باید از هر مهارتی که در اختیار دارد استفاده کند و به کسی اعتماد کند که قرار است دشمن او باشد. تحلیل فصل استخوان: شخصیتپردازی، شخصیتپردازی پیج، نیک، جکس، هارس، همهشون قوی بود. دقیق میتونستم متصورشون بشم. دیالوگنویسی خوب و کامل. کامل و قوی. روایتگری، نقطه قوت این نویسنده روایتشه، یه روایتگر قهاره. یه روایتگر باهوش. و خیلی خوب تورو با خودش میبره. توصیف ماجرا، توصیف شرایط، توصیف مکانها حوصلهسربر و کند نیست، تو حوصلهت سر نمیره. حتی گاهی فصلها 20 صفحه میشدن و برای من درحد 5،6 صفحه بودن و خیلی سریع عبور میکردم. اما یه مشکلی با نویسنده دارم و اون هم نوشتن نبرده. این نویسنده پیریزی میکنه، یه شخصیت قوی خلق میکنه، یه boss و رئیس قدرتمند درست میکنه تا شخصیت اصلی با این ویلن در سطح الدن رینگ(و خیلی دشوار) مبارزه کنه. و حالا که شخصیت اصلی میخواد باهاش بجنگه ویلن یهو از خیلی دشوار میشه فوقالعاده ضعیف. خیلی راحت تموم میشه نبرد و میگذره. یعنی فکر کنین یه آرنا جذاب برای بازی پرتقال و اسپانیا بهوجود اومده، کلی هوادار، کلی تماشاچی، کلی هیجان. بعد یهو یه تیم از هرجایی بشوته بره توی گل و اون یکی هیچکاری نتونه بکنه. تا حد زیادی توی توصیف نبرد اینطوری عمل کرد نویسنده، خیلییی بد نیست ولی ایراده متاسفانه. رفرنسها، وای که چقدر این نویسنده خونده و میدونه، به ادبیات انگلیس رفرنس میزنه، به تاریخ و ادبیات یونان، به تورات، به انجیل و حتی به اسلام. لقب بعضی شخصیتها حتی عربیه. ترجمه، اگر فقط فارسیِ کار رو بخونید میگید این ترجمه خیلی بده، کلمات سنگینی انتخاب شده و حتی به جای استفاده از کلمات فارسی، عربی انتخاب شده. اما من اینجام بگم حتی نویسنده هم از کلمات عربی برای شخصیتهاش استفاده کرده. و نه فقط عربی. بعضی لقبها از تورات اومدن و بعضیها انجیل. بعضیها خیلی قدیمیان. نویسنده نیومده یه چیز معمولی روایت کنه و بره. برای واژههایی که انتخاب کرده دقت به عمل آورده و همینطور مترجم این اثر. اما این حق رو میدم که تا ۵٠ صفحه اول گیج بشید. فکر میکنم حتی مخاطب انگلیسی هم بشه(همونطور که توی گودریدز میدیدم میشدن) ولی بعدش واژهها براتون مفهوم میشن. رمنس، یه بخش داستان رابطه عاشقانهای هست که داره روایت میشه و میشه گفت نوجوانانه و تینیجریه؛ ولی رومخ نبود. لااقل من اذیت نشدم و آزار ندیدم. لغتنامه، توی انتهای کتاب اومده که: عبارات بهکاررفته در فصل استخوان از منابع مختلفی هستند؛ از زبان مخفی خلافکاران گرفته تا واژگان علوم خفیه در خاورمیانه تا اساطیر روم و یونان به معنای برخی از آنها مفهومی افزوده شده یا حوزهی کاربردشان گسترش یافته. با یه کتاب معمولی سروکار نداریم. قویتر از این حرفهاست. سن نویسنده، نویسنده ٢٢ سالش بوده که جلد اول این مجموعه رو نوشته، من هم ماه دیگه ٢٢سالمه، یعنی بدتر از لامینه یامال و کلی فوتبالیست مطرح این نویسنده بود که بهم ثابت کرد ٢٢سالگی بهتری از من داشته. آشنایی با کتاب: توی کتابفروشی، یه کتاب خاصی چشممو گرفت، فصل استخوان. نشستم و از صفحات ابتداییش شروع کردم خوندن، درگیرش شدم، من نوزده ساله اینطوری شدم این عجب کتابیه. خالهم کتاب رو گرفت و شروع کرد خوندن؛ و گفت خب میخری یا بخرمش؟ و خریدمش. نتیجهگیری: نمره من، ۴.۵ از ۵ هست. داستان عالی بود، روایتگری، شخصیتپردازی... همهش خوب بود. صرفا بنظرم نویسنده ضعف نبردنویسی داره که بالاتر هم گفتم. - #مرور فصل استخوان، نوشته سامانتا شنن، ترجمه حسین شهرابی
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.