یادداشت Hoora Jafarabadi
1404/6/3
فکرمیکنم حدود یکسال پیش بود که این کتاب را در کتابخانهی برادر دیدم. یکی دو فصل از آن را خواندم اما برای من که اهل کتابهای ترسناک نبودم، جالب نبود. کنار گذاشتم. شهریور ۱۴۰۴. دروازه مردگان جزو کتابهای راهیافته به مرحله دوم روباه شنی بود. یکبار دیگر شروع به مطالعه کتاب کردم. جذب روند داستان شدم. جلد اول را در روز اول تمام کردم. هیجانزده شده بودم حالا چه میشود!؟ داستان رضا به کجا میرسد؟ روز دوم و جلد دوم و روز سوم و جلد سوم. در سهروز سه جلد را تمام کردم. کتاب دروازه مردگان همزمان دوعصر قاجار و معاصر را دنبال میکند. قاجار و رضاقلی میرزا و عصرخودمان با مجید. با خواندن ماجرای رضا فهمیدم زندگی همیشه شیرین و لذتبخش نیست؛ در همین تهران خودمان در کمتر در ۲۰۰ سال قبل از تو پسرانی بودند که زیاد روی خوش زندگی را ندیدند اما مقاومت کردند، دوام آوردند و باهم شاد بودند...
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.