یادداشت کتابفام
1404/4/13
۱۲۶ صفحه در ۳ ساعت و ۴۰ دقیقه. «گوادالاخارا» شامل پنج بخش است. بیشتر داستانهای «گوادالاخارا» در مجموعههایی با مضمونهای کلی دستهبندی شدهاند، اما «زندگی خانوادگی» بهتنهایی این مجموعه را آغاز میکند. کنکاش زیرکانهاش در رمز و رازهای اسطورهشناسی خانوادگی لحن کلی کتاب را شکل میدهد و یادآور این نکته است که ما از کودکی، خوانندگانی هستیم که مأمور کشف جهانی شدهایم که مدام میخواهد ما را شگفتزده و گیج کند. درونمایههای «زندگی خانوادگی» نقطهی آغازی برای نخستین مجموعهی داستانها فراهم میکنند. چهار داستان بعدی (پشت دروازههای تروا، آزادیهای سوئیسی، گرگور و تشنه و گشنهی عدالت) با بهرهگیری از قدرت و تغییرپذیری اسطورهها، چهار روایت مشهور را با جسارت بازسازی میکنند (ایلیاد، مسخ کافکا، و افسانههای ویلیام تل و رابین هود). «مونسو» شخصیتهای آشنا را به مسیرهایی کاملن تازه میکشاند که نتیجه طعنهآمیز، هوشمندانه و ساختارشکن است. اینها داستانهایی زنده، خلاقانه و جسور در بازتملک روایتها هستند. علاقهی عمیق «مونسو» به انعطافپذیری و ذهنیبودن روایت در مجموعهی دوم داستانها (روزی مثل روزهای دیگر، چه کوتاه است زندگی، قدرت کلمات، ادبیات و تب) بیشتر نمایان میشود. این داستانهای ساده، مستقیمن ویترین قدرت داستانگوییاند. پیشبینیها و پیشگوییهایی که در داستانهای او وجود دارند رمزآلودند؛ آنها قدرتمندند، اما نباید بهشان اعتماد کرد. در کنار «زندگی خانوادگی»، تنها داستان مستقل دیگر این مجموعه «نیروی مایل به مرکز» نام دارد. این داستان با شخصیتی آغاز میشود که هر بار که تلاش میکند از در ورودی خانهاش بیرون برود، نیرویی اسرارآمیز او را به داخل میکشد. در گردبادی رو به گسترش از سردرگمی، راههای جدیدی برای فرار میسازد، اما افراد بیشتری—از جمله یک گروه کامل آتشنشان—نیز به درون این گرداب غیرمنطقی کشیده میشوند. «نیروی مایل به مرکز» یکی از طولانیترین داستانهای «گوادالاخارا»ست، و «مونسو» این آشفتگی فزاینده را با مهارت هدایت میکند. اگر عنصری باشد که تمام داستانهای «گوادالاخارا» را متحد کند، آن تعادلیست که هر کدام با وجود بینظمی فزاینده، در نهایت به آن میرسند. حتی وقتی شخصیتهایی مانند آن دانشجوی کوشا یا آن کاندیدای انتخاباتی و یا آن بازیگر تئاتری که دچار بیحوصلگی شدهاند در داستان «استراتژیها» علیه جهانشان شورش میکنند، این کار را آرام و آگاهانه انجام میدهند. بهدرستی، «مونسو» استاد پایانهای باز است شخصیتهایش اغلب در آستانهی تحول یا تکرار اشتباهات قبلیشان معلق میمانند. «کتابها»، داستان پایانی «گوادالاخارا»، دربارهی خوانندهای پرشور است که ترس از ناامیدی مانع میشود که هیچ کتابی را تا صفحهی آخر بخواند و «مونسو» این تعهد به ناتمام ماندن را بهعنوان نوعی فلسفهی ادبی ترسیم میکند..
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.