یادداشت سارا مستغاثی

        تصحیح پس از خواندن نقدی بر کتاب 
متن خوب و روان بود. خواندنش کمتر از دو ساعت طول کشید.
در مورد محتوا...جالب بود. من این قدر لطیف فکر نمی کردم درباره ی داعشی ها. گل و اشک و...
و این که حداقل تعدادیشان واقعا معتقدند! و همین قضیه را ترسناک می کند. متعقد باشی با سر بریدن مثلا یک دختر سه ساله ، رسول الله بهت لبخند می زند!
شاید اگر من در ایران به دنیا نمی آمدم، اگر از بچگی هی در گوشم نمی خواندند که "تعقل،!" احتمال داشت الان بالا سر کسی مانند فاطمه بودم تا قبل از سحر، سرش را ببرم!

بعد از خواندن کتاب کلی خوش حال شدم که چقدر استدلال های منطقی آموختم برای مقابله با داعش و یک اپسیلون هم که حس می کردم چیزی اشتباه است، در نظر نگرفتم  و واقعا از خودم ناامید شدم.
متاسفانه نویسنده فرق چندانی بین داعش و اهل سنت قایل نشده...

پی نوشت:
1. بدون رودربایستی آخرش دوست داشتم از آن ماشینی که دنبال فاطمه و ام جمیل بود، یک دفعه نیرو های امنیتی جمهوری اسلامی پیاده شوند و فاطمه را نجات دهند. ام جمیل هم بیاید ایران و در پی تحولش زندگی جدیدی را آغاز کند:) 

2. شاید دلیل این که متوجه ی مشکل داستان نشدم این است که قضیه ی "وحدت" برای خودم هم درست جا نیفتاده!
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.