یادداشت Mersad108108
1404/4/7
کتاب رو با اکراه شروع کردم و با خوندن پشت کتاب که نوشته بود (هنگام مطالعه با صدای آهسته بخندید همسایه ها خوابیده اند) به اعتماد بنفس کاذب نویسنده و کتاب پوزخند زدم و شروع به خوندن کتاب کردم، کتاب رو که شروع کردم اولش بخاطر لهجه بجنوردی کتاب خواستم کتاب رو ببندم و دیگه نخونمش اما هرچه جلوتر می رفتم هم لهجه بجنوردی برام جالب و شیرین می شد هم صدای خنده هام بالا و بالاتر می رفت تا جایی که خواهر هام در اتاق رو می بستن یا بهم می گفتن حداقل زمانی که آنها خوابن کتاب رو نخونم😁😂 و بنظرم لهجه بجنوردی کتاب خیلی تاثیر داشت گاهی وقتا دلم برای محسن( شخصیت اصلی کتاب) می سوخت اما با خواندن جملات بعدی کتاب از شدت خنده نمی تونستم به حال محسن افسوس بخورم یا ناراحت بشم😂 و زمانی که تفکراتش رو با تفکرات دوران کودکی خودم تطبیق میدادم شباهت دریافت می کردم و بیشتر جذب کتاب می شدم مثلا اونجا که درمورد مغول ها فکر می کرد که چرا کتاب ها رو آتیش زدن😂😂 خلاصه که کتاب خیلی خوبی بود و اگر کار نداشتم کتاب رو در همون روز اول تموم می کردم 👍🏻
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.