یادداشت سیدعلی حجازی

        یکی از ارزشمندترین داستان‌های فارسیِ معاصر. گرچه در سیالِ ذهن ناموفق است اما در خطِ روایتِ داستان تلاش‌های خوبی دارد.
گره‌زدنِ داستان به‌نامِ بلندِ مصدق و فاطمی، وقایعِ کودتایِ ۲۸مرداد، عشقِ دو فعالِ جبهه‌ی ملی، اختناقِ سیاسیِ سال‌های بعد از ۱۳۳۲، کمدیِ تلخِ حضورِ سنگینِ شبه‌مانندِ مصدق بر زندگیِ دکترنون و نوعِ مواجهه‌یِ متفاوتِ رحیمیان به همه‌ی این معقولات، برایِ منِ غرقه در آن سال‌ها و آدم‌ها تجربه‌‌یِ نابی‌ست.
اولین‌بار سر کلاس سوم دبیرستان در رخوت یک زنگِ کلاسی خواندمش. از آن سال‌ها تا به‌امروز مرتبه‌هایِ بسیاری به این داستان بازگشته‌ام و تورقش کرده‌ام..
آن‌جا که دکتر نون در خلوتِ خانه‌ای که جز بویِ تندِ شیشه‌هایِ ویسکی، عطری ندارد، به‌یادِ مهمانیِ خانه‌ی دکتر مصدق می‌افتد..
به‌یادِ دامنِ سرخِ ملکتاج و اندامِ جوانش…
به‌یادِ سبکیِ آن شبِ سرخوشی، شبِ قبل از کودتا، که از «لب‌هایِ ملکتاج خوشبختی می‌چکید…»
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.