یادداشت سپینا

سپینا

سپینا

2 روز پیش

        شخصیت اصلی داستان شروع می‌کنه به مرور خاطرات قدیمی و آدم‌های فراموش‌شده زندگیش. رفت و آمد آدم‌ها و اتفاق‌ها، حرکت سیال خاطرات و محو شدن جزئیات در افق...
سبک خاص نویسنده رو پسندیدم و باهاش ارتباط برقرار کردم. خصوصا که کتاب رو در روزمره‌های مختلف خوندم، از ایستگاه اتوبوس تا استراحت بین پروژه‌های کاری و در حین تماشای گذر زمان و آدم‌های رهگذر. 
ماجرای هر آدم در زندگی ژان بوسمان با جوهر پررنگی از وسط داستان شروع می‌شد و رفته رفته کمرنگ و کمرنگ‌تر می‌شد. تا جایی که به یک خاطره‌ی مبهم و یک اسم در دفترچه‌ی چرم مشکی رنگش ختم می‌شد. اما به طور کلی همه چیز در افق پیدا شد، مدتی باقی موند و محو شد. مثل همین جمله‌ها...
      
1

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.