یادداشت هستی
1404/2/4

هرگز از خود پرسیده ای که چرا هر سال سفره هفت سین می چینی و نوروز را جشن می گیری ؟ من پرسیده ام و شاید جواب در این داستان نهفته است . داستانی از دلاوری ، داستانی که در آن هر کسی که امید دارد و برای فردا می جنگد قهرمان آن است . داستانی که در آن حتی شاهان خطا می کنند و برای جبران آن دست به خطر می زنند . قلب ایرانشهر نابود شده است، مردم وطن را وداع گفته اند و آنان که مانده اند همگی خسته اند ، برخی هایشان حتی خسته از زندگی اند. اما مگر می شود سرزمین دلیران اینگونه نابود شود؟... مردم به دنبال فرمانروایانشان می جنگند تا سرزمین خود را از چنگ پلیدی نجات دهند و آیا موفق خواند شد ؟ تنها چیزی که موقع خواندن این کتاب می توانستم به آن فکر کنم سخنانی بود که شاید خیلی هایمان شنیده ایم اگر ایران بجز ویرانسرا نیست... من این ویرانسرا را دوست دارم. اگر تاریخ ما افسانه رنگ است... من این افسانه را دوست دارم. پی نوشت * این کتاب رو یه عزیزی به من هدیه داده بود و می خوام همینجا ازش تشکر کنم 🫶
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.