یادداشت محمد

محمد

محمد

7 روز پیش

        بین پایان کتاب و پایانش خیلی زمان افتاد طوری که یادم نمیاد حتی چطور شروع شد، اروم یا تند، ولی هر جور باشه،   یک تیکه از کتاب یادمه که حدودا همه چیز اروم پیش میره، بقیه کتاب همش داخل هرج و مرج و اتفاق های هیجان انگیزه. اتفاق هایی میوفته که همه چیز رو بهم میریزه و کارکتر ها از هم بی خبر میشن. وقتی این کتاب رو میخوندم نمیتونم بگم نمیشد زمین بذارمش و اینا، اتفاقا خیلی راحت میشد ولی داستانش کشش خاصی داشت که دوست داشتی سریع برگردی به سراغش، بخصوص اخرای داستان. از مدل پایانش خوشم اومد که از یکسری کارکتر ها خبر دار نباشیم، یکسری کارکتر هارو تازه بیارن و معرفی کنن و بدونیم‌که حتما کتاب بعدی قراره ازشون‌کلی استفاده بشه و یک کارکتر خیلی مرموز هم دو صفحه اخر بود که هیچ چیز خاصی ازش نفهمیدم ولی مطمئنم مهم باشه.
پیشنهادم اینه که اسم کارکتر ها و کار مهمی که دارن انجام‌میدن یا نقش اولیشون توی داستان روی یک برگه بنویسد، چون کارکتر ها زیادن و ممکنه کارکتر های مهمی که فرعی هستن یادتون بره. پس مهم هارو بنویسید که وقتی دوباره داخل داستان اومدن بدونید کی بودن و چیکار میکردن و یادتون بیاد.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.