یادداشت K.A
1401/2/15
نقشه سرخ خطرات پشت سر هم اتفاق می افتند. همه بزرگ، همه مبهم، همه ترسناک. فقط چندی از ویروس زایو گذشته و مشکلات خیلی بد تر از آن پیش رو هستند. کسی میتواند رائولی با چشمان آبی، موهای سرخ و پوستی رنگ پریده را بگیرد یا سورنا قربانی هکر روح بودنش می شود؟ این بار حافظ، نقش فرعی کتاب زایو قهرمان کتاب ایذا است. زایو ماجرای ویروسی در 21 سال آینده بود و ایذا، جلد دوم کتاب زایو در زمان پس از یافت زایوکس، واکسن زایو سیر میکند. اما اتفاقاتی از قبیل مرگ بیل اسمیت، کنسل شدن المپیک بازی های رایانه ای به دلیل اختلال در رایانه ها، مسمومیت دانشمندان بزرگ کشور ها در همایش و…. در حال رخ دادن است و حافظ باید برنامه ریز همه ایت اتفاقات را شناسایی و دستگیر کند… اول از همه به نکته ای می پردازیم که در زایو هم قابل مشاهده بود. توصیفات! توصیفات زیاد باز هم مشاهده می شد. به طوری که میتوانستی چندین صفحه را بگذرانی و اتفاق خاصی نیفتد. و همین باعث سر رفتن حوصله خواننده میشد. بحث بعدی دیالوگ هاست. دیالوگ ها ترکیبی از محاوره نویسی و کتابی نوشتن بود! برای مثال در یکی از دیالوگ ها گفته بود:" آن را از روی یه فیلم برداشتم" یا "همان رو انجام بده" ! انگار نویسنده در حسی بلاتکلیف به سر میبرد. یعنی نه کتابی نوشته و نه محاوره و این فهمیدن متن را سخت تر میکرد. نکته دیگری در مبحث دیالوگ ها توصیفات بین دیالوگی و گفتن نام گوینده بود. در کتاب فقط نام اولین گوینده و شروع کننده بحث گفته میشد و بقیه دیالوگ ها به صورت پشت سر هم در حال خطی در کنارشان و خط بعد نوشته میشدند. در گفتگو های دونفره میشد فهمید چه کسی در حال صحبت است اما در صحبت های سه نفره ای مانند صحبت های حافظ و فرانس و توماس قابل تشخیص نبود. توصیفات بین دیالوگی هم فقط معدود دفعاتی دیده شد. اگرچه بعضی وقت ها علائم نگارشی یا تفکر افراد کمک زیادی می کردند. و در مجموع ما فقط جملاتی را میخواندیم… کتاب فصل فصل بود و در کنار نوشتن شماره فصل، مکان و زمان هم نوشته شده بود و همین صریح گفتن حداقل برای من راحت تر بود. گفتن اتفاقاتی که در زایو افتاد و اینجا نامی ازش برده شد به خوانندگانی که جلد 1 را نخوانده اند کمک میکرد که بتوانند ایذا را بخوانند اگر فقط نام برده می شدند فهمیدن موضوعات حتی برای خوانندگانی که جلد زایو خیلی قبل تر خوانده اند سخت میشد. در زایو می دیدیم که دکتر پارسا رادیو را در کنار حوضی در خانه هایی مثل قدیم گوش میدهد و سپس سوار هوارو میشود! انگار مشاهده گر سوتی هایی در تشکیل دنیای اینده(هر دنیایی که ندیدیم) بودیم. اما در ایذا این مشکل برطرف شده بود و همه چیز در دنیای بیست و چند سال آینده سیر می کرد اخرین نکته پایان داستان و روند کشدار یک موضوع بود. در 271 صفحه کتاب تازه در 10 صفحه اخر عملیات شروع شده بود و قبل از ان همش اتفاقات و گره های قبل از گره اصلی بود. داستان بعد حل شدن گره اصلی و خیلی از گره های فرعی تمام نشد. حتی در نقطه ای که فصل تمام میشود هم نشد. بلکه در بین مکالمه حافظ بود. به طوری که من خواننده بعد از اتمام کتاب با خودم گفتم: واقعا تموم شد؟ چی شد اصلا؟ صفحه هاش کامل اند؟ و…. در اخر خواندن ایذا، کتابی در ژانر علمی-تخیلی و به نظرم ماجراجویی، با ماجراهای پر هیجان و معماهای مبهمش خالی از لطف نیست و حداقل یکبار خواندش می ارزد.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.