یادداشت مظفری
1401/5/14
3.7
41
بسمالله الرحمن الرحیم «سه سال پیش سفری داشتم به شهر حلب. قصدم خرید قطعهزمینی بود که در آن دوران بازنشستگی را سر کنم. خاطرات خوشی با همسرم در ایام جوانی از این شهر داشتیم. گفتم برای ایام پیری شهر مناسبی است. در اطراف شهر حلب روزها گشت و گذار داشتیم، در همان ایام با پیرمرد سمسار مسیحی آشنا شدم؛ اوایل با من به عنوان محققی که در صدد خرید قطعه زمینی هستم، سلام و علیکی میکرد؛ در همان دیدار اول، دو جلد تاریخ شهر حلب، یک قلمدان نقرهای، یک سورمهدان برای همسرم از او خریدم. به مرور زمان، وقتی که با شغلم و دلیل و علاقهام نسبت به تاریح شهر حلب آشنا شد، دوستیاش مستحکمتر شد. گفت کتابی دارد که بعید میداند نمونهاش را در دانشگاه بیروت یا جای دیگر دیده باشم... » داستان آغاز میشود، نامهای است مطول از یولیوس به فرستاده ویژه دربار روم... قالب نامه اش، کسل کننده نیست. هر چند روایت، تغییر مخاطب نمی دهد و به صورت خطی، جریان یک نفر را بازگو می کند، اما خسته ات نمی کند. آنقدر نویسنده خوب سرکارتان می گذارد که باور می کنید دارید یک ترجمه خوب از کتاب تاریخی نایابی را می خوانید، نه یک داستان... قلم قیصری در این کتاب به مراتب پخته تر و گیراتر شده، و آنقدر کش دارد که یک نفس تا ته داستان را بخوانی. بر خلاف کتاب «سه دختر گل فروش» که هر چند مجموعهای از داستانهای کوتاه بود، اما فقط برای اینکه تمامش کنم، خواندم. داستان، تحریف تاریخ نمیکند، روایت «جالوت» در دربار یزید را همگان خواندهایم... یک مسیحی که 70 پشتش به حضرت داوود (علی نبینا و آله علیهم السلام) میرسیده، و در دربار خلیفه یزید! به دفاع از نوه پیامبر برمیخیزد... قطعاً این حرکت و برخورد، یک شبه اتفاق نیفتاده و مقدماتی داشته، شاید میشد جزئیات بیشتری را با توجه به تاریخ بیان کرد. هر چند هوای محرم، خواندن این چنین کتابی را طلب میکند، اما مانع از خواندنش در دیگر ماه ها و سال ها نمیشود... یک روایت خوب از وقایع سال 61 هجری به نقل از یکی از رومیان ساکن شام
3
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.