یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/11
تتها اشتوان ارکنی ترجمه کمال ظاهری کشیش روستای ماتراسنتآنا سالهای سال راحت زندگیاش را کرده بود. اما این روزها، به خصوص این هفته آخر، انگار سیمهای پیروانش قاتی کرده بود. پریروز یکی از کارگران چوب بری با این مشکل پیشش آمده بود که سایهاش همه جا تعقیبش میکند، و بیرون، زیر آفتاب، نشانش هم داده بود. سایه واقعا هم شکل امنیهها را داشت. خب اینجور مواقع چه اندرزی میشود به فرد مؤمن داد؟ و عالی جناب تومایی چه راهی باید پیش پای لئونارد، پرنس لوکزانبورگ، مالک صدهزار جریب جنگل اربابی بگذارد وقتی پیرمرد لاغرمردنی( که خون شاهان انگلیس در رنگهایش جاری بود.) شب همان روز، پشت باجه اعتراف گفت حس میکند کمونیست شده؟ (صفحه ۱۰۳) این رمان حکایت مردمان روستای در مجارستان، در غوغای جنگ جهانی است. مردمانی که فرزندان خود را به جبهههای نبرد فرستاده و به واسطه دین و باور خود اگر که در اقلیت بودند، مورد تبعیض قرار داشتند. در این روستا پستچی فردی مجنون است که برای حراست از اعصاب آنهایی که دوستشان دارد نامهها را سانسور و پاره پاره میکند. خانواده تتها خبر آمدن سرهنگ که مافوق فرزندشان است را به روستا میخوانند اما نامه مرگ فرزندشان پاره پاره میشود. سرهنگی که روانش در جبهه آسیب دیده و او نیز مجنون است. حال تتها میهمان خود را چگونه پذیرایی کنند؟ برای فرزندی که کسی نمیداند در جبهه کشته شده سرهنگ اما خیالهایی دارد. این رمان ابزورد(نیستگرا) و گروتسک است. متن آن اغلب وهمناک و هولناک میشود اما در پس آن استهزا و تمسخری نهفته است که خواننده را نیز میخنداند و غمگین میکند. این رمان به نقل از نویسنده آن اشاره به اسطوره سیزیف، روند ارباب و بردگی در جنگهای جهانی و ظلم تبعیض سیستماتیک و آزادی انتخاب در سیستمهای فاسد، و همچنین شرایطی اجتماعی و جهان شمولی از ابتذال شر دارد که در جوامع استبدادی دیده میشود.(اشاره به هانا آرنت). چه این روستای کوچک در مجارستان چه در سراسر جهان؛ تمامی این جهان توسط همین بشر ادراک و مورد تحول قرار میگیرد. پیشنهاد میکنم مقدمه آن را پس از پایان داستان بخوانید. کل ابن کتاب در کمتر از ۲ ساعت خوانده میشود و مطالعه آن وقت زیای نمیگیرد. در پناه خرد
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.