یادداشت زینب صادق‌پور

        ترس‌ولرز مجموعه‌ای از شش داستان‌کوتاه به‌هم‌پیوسته است، چیزی به سبک عزاداران بیل. شخصیت‌ها و موقعیت مکانی در این شش داستان ثابت هستند. عده‌ای ماهی‌گیر با خانواده‌شان به همراه زاهد جنگلی در آبادی‌ای کنار دریا روزگار می‌گذرانند و در هر یک از این شش داستان با شخص یا اشخاص غریبه‌ای روبه‌رو می‌شوند، رویارویی‌هایی که وهم‌انگیز و ترسناک است.
ساعدی خیلی درباره‌ی درونیات شخصیت‌ها توضیح نمی‌دهد. از میان گفتگو و رفتار ایشان، می‌توان اندکی به خلقیاتشان پی برد. مثل اینکه زکریا شخصیتی متهور و بی‌باک دارد و محمد‌احمدعلی ترسو است و مدام هول به دلش می‌ریزد. با این حال هر یک از اشخاص داستان از تیپ فراتر نمی‌روند و موجوداتی تک‌بعدی باقی می‌مانند. واکنش شخصیت‌ها در برابر اتفاقات غریبی که در آبادی می‌افتد، چیز قابل‌پیشی‌بینی‌ای است؛ یکی می‌ترسد، یکی کنجکاوی می‌کند، یکی دنبال کسب منفعت از اتفاقی است که افتاده و به این ترتیب در هر قصه با یک اتفاق محیرالعقول مواجه می‌شوند.
در مقابل این دسته از ماهی‌گیران یک‌جانشین، گروه‌های دیگری هم هستند که یک‌جانشین نیستند؛ مثل غربتی‌ها و کولی‌ها و اهالی آبادی در مواجهه‌ی نخست با غریبه‌ها اول احتمال می‌دهند کولی و غربتی باشند و اگر این دو نبود، دیگر لابد آمده‌اند سرباز بگیرند یا سجل بنویسند برایشان، که مردم آبادی از این دو مورد هیچ خوششان نمی‌آید.
مردمان این آبادی ساده و بی‌خبر هستند. اطلاعاتی بیش از آنچه قبلاً دیده‌اند و شنیده‌اند، ندارند. زندگانی‌شان به امور ماوراءالطبیعه گره خورده‌است و به آن باور دارند و همین مسئله داستان‌های ترس‌ولرز را به رئالیسم جادویی نزدیک‌ کرده‌است. 
ترس‌ولرز مجموعه‌داستان ساده‌ای است که به واسطه‌ی خلق فضاهای وهم‌آلود و ایجاد تعلیق نمونه‌ی منحصربه‌فردی در این سبک به شمار می‌آید.
      
27

4

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.