یادداشت زینب سادات رضازاده
1403/3/23
4.0
2
یادم میآید وقتی وارد مدرسه جدیدی شدم که تقریبا همه همدیگر را میشناختند ، چقدر سخت بود. اینکه دوستی نداشتی و حتی آنجا را هم نمیدانستی دوست داری یا نه ؟ وایولت هم تازه به این شهر و مدرسه آمده و دوستی ندارد. تا اینکه کسی که روزی خودش هم تازه وارد بوده، با او دوست میشود. وایولت یک عادت عجیب دارد، تو تکه هایی از چیزهای بدرد نخور اما قشنگ را برمیدارد. کنجکاوی دوستش سرآغاز دوستی عمیق آنها هست... جالب است این کتاب را بخوانیم و بعد با چیزهایی دور ریختنی یک تابلو با بچهها درست کنیم ....
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.