یادداشت

سرزمین خارج از نقشه: خاطرات عجیب یک معلم، بر اساس زندگی عزیز محمدی منش
        سلام
آنقدر ماجرا دارد که به نظرم هنرکردم تا آخرش خواندم.
پیاده روی های طولانی در کوه و دشت، هم کلامی با عشایر لر.
 عزیز آقا یک معلم خودمحور است که با دیپلم وقت سربازی، معلمی را شروع کرد. به نظرم ایشان باتوجه به روحیه تک رو و کاررا به سرانجام رساندن یک تنه، نمی توانست در آموزش پرورش شهری دوام بیاورد.خب هرمدرسه سلسله مراتب دارد: معاون و مدیر و ....
پیگیر بودن تا به انجام رساندن امور،خصوصیتی است که برای عزیزخان جا به جای کتاب ذکرشده.جدا از این خصوصیت اخلاقی جناب معلم، این کتاب مواردی را ذکر کرده که نمی دانستم. مثلا علاقه مردمان عشایر به موادمخدر.
ناکارآمدی و نادانی اغلب عشایر.خب توقع داشتم زنانی باشند کمک زن زایو.یا مردانی که شکسته بندی بلد باشند.  
منتهی با مردمانی کودک صفت مواجه شدم. زود دعوا می کنند و بهم سنگ پرت می کنند. حتی آقا معلم هم بارها قهر کرده و ...
مردمانی که امانت دار نیستند. باری که قرار بوده حمل کنند غارت می کنند! خوراکی ها را می خورند و لوازم را برمی دارند. بخاری که بازحمت برای کلاس درس فراهم شده یا حتی در کلاس!
سروکله زدن با چنین افرادی شخصی مثل عزیز را می طلبد که گاه تهدید می کند گاه ریاست، گاه میانداری و گاه همدردی.شاید بگویید مردمان کوچ رو ساده دلند و ساده زیست. ولی من موافق نیستم. سادگی نادانی نیست.
البته عزیز ما یقینا سالمندی پرباری خواهدداشت. چون کلی ماجرا و داستان دارد برای مرور و لبخندرضایت
      
4

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.