یادداشت زینب لطفعلی‌خانی

مردان در آفتاب
        «نامه‌ای از غزه» یکی از داستان‌های «غسان کنفانی» در کتاب «مردانی در آفتاب» هست. داستان در قالب یک نامه نوشته شده. نامه‌ای به مصطفی از طرف دوستش. ماجرا، ماجرای ماندن یکی و رفتن دیگری است. داستانِ دو دوست صمیمی که با هم عهد بسته بودند، همیشه با هم باشند و غزه را در جستجوی زندگیِ بهتر ترک کنند. اما وقتی نوبت به رفتن می‌شود، یکی می‌رود و دیگری می‌ماند. مصطفی نام کسی است که رفته... و نام دیگری را نمی‌دانیم... گویی نامِ او، نامِ تمام افراد و خاطراتی است که در غزه باقی مانده‌اند. او در نامه‌ای به مصطفی دلیل تصمیم یکباره‌اش را توضیح می‌دهد... می‌ماند تا از مادرش و بیوه‌ی برادر و چهار یتیمشان حمایت کند. اما دلخراش‌تر از همه، ماجرای نادیا، دختر 13 ساله برادرش است. نادیا زیر بمباران، خواهر و برادرهایش را نجات داده اما خودش گیر می‌کند... عمو نمی‌داند که نادیا پایش قطع شده، به بیمارستان آمده و رویارویی دردناکی در مواجهه با کودک دارد... حالا غزه را از منظر دیگری می‌بیند. "همه چیز در غزه غم و اندوهی بود که به گریستن محدود نمی‌شد. یک چالش بود، بیشتر از آن، چیزی شبیه احیای پای قطع شده!"
و داستان اینگونه به پایان می‌رسد: "من پیش تو نمی‌آیم. اما تو برگرد پیش ما! برگرد تا از پای قطع‌شده از بالای رانِ نادیا یاد بگیری که زندگی چیست و هستی چه ارزشی دارد. بیا. برگرد دوست من! ما همه منتظرت هستیم."
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.