یادداشت شاعر بی استعداد
دیروز
۹ سالم بود که برای اولین بار یکی از کتاب های این نویسنده را در تولدم هدیه گرفتم از آن موقع تا به کنون هزار بار کتاب فریب کاران فریب خورده را مطالعه کردم و هربار بیشتر از دفعه قبل دوستش داشتم امروز وقتی که بی هدف در بین کتاب های رایگان طاقچه میگشتم روحم هم خبر نداشت که داستان کوتاهی از نویسندهای که اثرش روی قلبم حک شده پیدا میکنم و تازه به این کشف رسیدم که این نویسنده قطعا کتاب های دیگری هم دارد! به هر حال گزاف گویی رو باید خاتمه داد.. کتاب مردی که عادت دارد با چتر بر سرم بکوبد بیش از هر چیزی یک قالب برای تفکر بود. هر شخص با هر دیدگاه و دغدغهای درک و برداشت متفاوتی از داستان پیدا میکند و خودش را در حالی که غرق فکر کردن به مطلب شده است میابد عدهای مرد را با چترش به عنوان عادات و رسوم بیهوده شناختند و عده ای دیگر وسواس فکری و حتی نشخوار فکری و اما من؟ من دست فرناندو را زود تر خوانده بودم از همان صفحات اول و یا دوم میدانستم که او قرار نیست نتیجه و پند داستانش را توضیح دهد. همانطور که گفتم کتاب دیگرش را جویده بودم و قلم و طرز فکرش را میشناختم. او مینویسد از عجیب ترین و رندوم ترین و بیهوده ترین موضوعات با استفاده از طنز ساده و بی نمکش مینویسد و مخاطب را سردرگم در جست و جوی معنا در لا به لای داستان های بی سر و تهش رها میکند. و همیشه ذهن درگیر و خلاق و پر دغدغه مخاطب چیزی برای پرداختن به آن پیدا میکند. داستان های فرناندو همینند قالبی عجیب برای افکار خودمان.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.