یادداشت آریانا سلطانی
1403/10/11
3.7
7
کنستانسیا نوشته کارلوس فوئنتس ترجمه #عبدالله_کوثری . مُهر کن مرا با چشمانت ببر به هر کجا که هستی حفظ کن مرا با چشمانت مرا ببر مثل تکه ای بازمانده از کاخ اندوه مرا ببر مثل عروسکی، مثل خشتی از خانه تا کودکانمان بازگشت را به یاد آرند. “محمود درویش” چه میشد اگر یک روز یکی از همسایگانمان، که از قضای روزگار کارگردانی تبعیدی و اهل روسیه است، به ملاقات بیاید و اعلام کند امروز روز مرگش است، و از قرار ما نیز باید روز مرگ خود به ملاقات وی بشتابیم؟ در شهر ساوانا اما مشکل دکتر هال نه آن کارگردان مرموز است، نه نویسندگان و هنرمندان تبعیدی، خودکشی شده و یا ترور شده روسیه شوروی، نه حتی چمدان گمشده والتر بنیامین و نوشتههایش، نه سرنوشت تبعیدیهای عالم که هرکجای تاریخ توسط قدرتهایی رانده شدهاند تا برسر مرزهای دنیا یا به شلیک گلوله کشته شوند و یا به اعلام گذرممنوع بارها و بارها در خود جان سپارند و با تصور آنچه بر پشت سر گذاشتهاند، مرگ نیز مضحک و بیمعنا نمایان میگردد. مشکل دکتر هال گم شدن معشوق است، نمیداند کنستانسیا کجاست. یا بهتر است بگویم نمیداند در کدامین بخش از تاریخ زن اندلسی خود را گم کرده. کارلوس فوئنتس نویسندهای مکزیکی است که عموما وی را پسامدرن طبقه بندی میکنند. دغدغههایش اغلب شناخت حقیقت زندگی، مرگ و عشق و اندوه است و قلمی جذاب و آثاری نسبتا پبچیده دارد. ارجاعات و اشارات به آثار هنری و حتی فیلمهای مطرح سینمایی در رمانهای وی رایج و معمول است. در پناه خرد
0
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.