یادداشت سَمی
1404/4/8
. ملکتاج ظاهرا صحیح و سالم بود.زخم کوچکی، مثل خال، روی شقیقه اش بود.انگار که خواب بود و با بوسه ی من بیدار می شد.ولی مگر خواب نبود؟ گیج و منگ بودم.ارام گفتم :"آقای دکتر باور نمی کنم مُرده باشه. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترکمون جز سه ماه، که اونم اجباری بود، هیچ وقت از هم جدا نشدیم.درسته که سال ها با هم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمیذاریم، ولی در سکوت هم انگار داريم دائم با هم دردودل می کنیم.لبامون بسته ست، ولی چشمامون با هم حرف می زنن." #دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد #شهرام_رحیمیان Merged review: . ملکتاج ظاهرا صحیح و سالم بود.زخم کوچکی، مثل خال، روی شقیقه اش بود.انگار که خواب بود و با بوسه ی من بیدار می شد.ولی مگر خواب نبود؟ گیج و منگ بودم.ارام گفتم :"آقای دکتر باور نمی کنم مُرده باشه. مطمئنم داره بازی در می آره. من و زنم تا حالا تو این بیست و هشت سال زندگی مشترکمون جز سه ماه، که اونم اجباری بود، هیچ وقت از هم جدا نشدیم.درسته که سال ها با هم حرف نمی زنیم و به همدیگه محل نمیذاریم، ولی در سکوت هم انگار داريم دائم با هم دردودل می کنیم.لبامون بسته ست، ولی چشمامون با هم حرف می زنن." #دکتر_نون_زنش_را_بیشتر_از_مصدق_دوست_دارد #شهرام_رحیمیان
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.