یادداشت مریم

مریم

1403/5/26

رودخانه ی واژگون: تومک
        .
مورلوا قصه‌پرداز هست اما رمان‌نویس افتضاحیه.
شخصیت اصلی طی سفر تغییر نمی‌کنه. وقایع عمقی ندارن. بخش زیادی از رمان روی تعریف سرگذشت می‌گذره. شخصیت‌ها سطحی و نچسب هستن و انگیزه‌هاشون بی‌اهمیت و گاهی عمیقا مسخره است. 

تومک شخصیت اصلی داستانه اما ماری و الاغش، کادیشون سرگذشت و قصه‌ی جذابتری دارن.
و در آخر اینکه چرا؟ واقعا چرا یکی باید به خاطر یه مرغ عشق مریض بره دنبال آب حیات و تازه وقتی از سفر دور و درازش بر می‌گرده اون پرنده هنوز زنده باشه؟ اینجاست که باید از نویسنده پرسید از نظرش فرق افسانه و حکایت و رمان در چیه.
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.