یادداشت ساجده عزیزی
1404/2/12
یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت و اخم هایت را در هم کرده ای اما من لبخند ات رو دوست دارم ان خنده ی صاف و زلال بچگانه را ان اوایل که با تو آشنا بودم با خودم می گفتم :( چقدر شوخ وسرزنده وچقدر هم پرووو. ؟! اما حالا دیگه نه ! بعد از هشت که از آشنایی مان میگذرد دوست دارم هم لبت بخندد و هم چشم هایت ،به تو اخم کردن نمی آید اقا مصطفی !
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.