یادداشت ساجده عزیزی

        یک گل آفتاب افتاده داخل چشمانت  و اخم هایت را در هم کرده ای اما من  لبخند ات رو دوست دارم  ان خنده ی صاف و زلال بچگانه را ان اوایل که با تو آشنا بودم  با خودم  می گفتم  :( چقدر شوخ وسرزنده
وچقدر هم پرووو. ؟! اما حالا دیگه نه ! بعد از هشت که از آشنایی   مان می‌گذرد 
دوست دارم هم لبت بخندد و هم چشم هایت  ،به تو اخم کردن نمی آید اقا مصطفی !

      
7

1

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.