یادداشت محدثه دلنواز
1402/10/27
🍁بسم ربّی🍁 . #هزاروچندشب_لیالی ، مجموعهای از ۱۴ داستان جذاب به قلم #سیدعلی_شجاعی : . داستان اول، حکایت لیالی است؛ که نیست و هم نه خبری از او؛ که میخواهد دیگران عادت کنند به گمشدنش! . داستان دوم، قصه دیداری است که بعد از بیستوچندسال، وقتی هردو بچهدار شدهاند، در نبود همسرانشان تازه میشود و پرتشان میکند به بیستوچندسال پیش و آخرین دیدار. . داستان سوم، از ساعت دو و نیم نیمهشبی میگوید که نماینده امور وقف آستان قدس در نیشابور، که حالش خراب است و در سیسییو بستری؛ گریهکنان خواهان رفتن به مشهد است و زیارت. . داستان چهارم، بوی خون میدهد؛ خونهایی که بوی لزجش بعد از هر چاقوکشی میپیچد در هوا. اما چرا بهجای خون، نفسها را شماره نکرد و بهجای نبودنها، بودنها را؟ . داستان پنجم، قصه حاجی است که کمر بسته آقا را بزند زمین! آقایی که برادر بزرگتر اوست و هم شریک سیساله. . داستان ششم، مونولوگ مردی است که خود را قاتل نمیداند و ادعا دارد بچههایشان را گرگ دریده و زنانشان را چاه بلعیده. . داستان هفتم، گزارههای انتخاب است؛ انتخاب اصلح، که مادر است و مستأصل از جورکردن مبلغ عمل فرزندش. . داستان هشتم، ماجرای کنجکاوی راوی است که در سالن انتظار بیماران، چشم دوخته به دختری که با آرامش و بادقت، مشغول آرایش خود است. . داستان نهم، مهران است و دهسال ماندنش در خانه پدرزن و به این بهانه دعوتنکردن از دوستانش برای گعدههای مجردی. اما قصه به اینجا ختم نمیشود، دوستانش منتظرند که او پرده بردارد از رازی که او را چنین ماندگار کرده در دل خانواده همسر. . داستان دهم، واگویههای دختر مجردی است که ادعا دارد از پدر و مادر سرکوفت میشنود و از دیگران بیلطفی میبیند. رفتوبرگشتهای وقایع، هنرمندانه و جذاب. . داستان یازدهم، از دل داستان دوم میآید؛ با عوضشدن راوی توسط شخصیت مقابل. شخصیتی که بغض راههای نرفته را دارد و کارهای نکرده. آنقدر که میرساندش به آیین خودسوزی! . داستان دوازدهم هم از دل داستان پنجم آمده و جایی ایستاده که آقالولاچی با آنکه قول شهره را به شاگردش داده، کمر بسته تا مقابل حرف همه بایستد و دخترش را بدهد به آقا. . داستان سیزدهم، حول ساختمانسازهایی میگردد که مصالح را بیش از آنچه نیاز ساختمان است به رده بالاییشان میگویند تا تأمین کنند. وصل زوایای روایت و پیشبرد قصه، هنرمندانه است و مختص نویسنده. . داستان آخر، نامههای شوکای نوجوان است به امام رضا. نامههایی که هربار میدهد به دست کسی که میخواهد برود پابوس و قول میگیرد بندازند در ضریح.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.