یادداشت فاطمه محمدی

        بلاخره بعد از ۲ هفته این کتاب هم تموم شد.
هیچ چیز قشنگی تو داستان وجود نداره.البته وقتی راویه داستان «مرگ» باشه نمیتونی ازش انتظار  چیزای خوبی داشته باشی .
نه پایان خوش نه حتی شروعی  خوشحال کننده . 
نوشته ها سرد و تاریکن. حال همه صفحات مثل غروبای زمستونه . همون قدر دلگیر و سرد . 
بهرحال تو دل جنگ هم ممکنه شادی های کوچیک خنده رو لباتون بیاره ولی خب هیچکدوم به اندازه جنگ قرار نیس موندگار باشه .


اون اولی که کتابو شروع کردم دوسش نداشتم . اما هرچی بیشتر خوندم فهمیدم من دارم با لیزل و مکس زندگی میکنم . دزدی میکنم و حتی فوتبال بازی میکنم . 
پس الان میتونم بگم که : 
دوسش داشتم ...
      
17

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.