یادداشت روشان
1403/10/11
از این کتاب سه تا جستار تصویر یک دوست، روابط انسانی و حرفهی من رو خیلی دوست داشتم. نزدیک و همدلانه و جدید بود. واقعا «روابط انسانی» نوازشی بود برای پریشونی دائمیم که «باید با آدما چیکار کنم؟» این جستار نازت میکنه و میگه ببین خیلی نمیتونی کاریش کنی. از بچگیت تا الان درگیر این پرسش بودی و واقعا اونقدر هم که فکر میکنی قرار نیست وضعیت تغییر کنه. صرفا سنت میره بالاتر و با این پریشونی بیشتر دوست میشی و مهمتر از همه فرم این متنه که بهت میگه این یه درد مشترکه. یک جایی که نمیتونم با گینزبورگ ارتباط برقرار کنم یه مواجههی حکمدهنده و از جنس قضاوته که بعضی جاها میزنه بیرون. حکم میده در مورد سکوت، در مورد انگلستان، در مورد نسل قبل از خودش و این رو جوری نمینویسه که بتونم همدلی کنم. خیلی والدگونه مینویسه بعضا. ولی اگه یه چیز بخوام از این کتاب بردارم، چیزی که مستقیم هم بهش اشاره نمیکنه و ذهن من تیکههای جدا افتاده رو گذاشته کنار هم، توجه به چیزهای کوچک و حقیره. چند جا میگه که علاقهای وسواسگونه به این چیزها داره و راهشون رو هم به داستانهاش باز کرده. این در جدیدی بود که برام باز شد. دیدن و شفاف دیدن حقارتهای کوچک مربوط به انسان و توصیف کردنش شاید بتونه درمانی باشه برای شرمی که جدا جدا تجربهش میکنیم و در واقع اونقدرم چیز عجیبی نیست. البته به تصویر کشیدن این چیزهای کوچک زشت شاید کارهای دیگه، و مهمتری، هم بکنه که باید بیشتر بهش فکر کنیم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.