یادداشت Soli
1404/4/14
صد صفحه اول فوقالعاده نابودکننده بود، یعنی از اون چیزایی که بخونی و دچار بریکدون بشی و حالت از خودت و زندگیت بهم بخوره. شاید هم فقط برای من اینطور بود. اما خب بقیهش بهتر بود، یه کم دوز امید رفت بالا، یه کم خوشایندتر شد. _"آره. زمان فقط یه مفهوم ساختهی فرده." "واقعا؟اینو از کجا شنیدی؟" "از خودم درآوردم." "مطمئن نیستم درست باشه. ما همهمون تو زمان زندگی میکنیم. زمان به ما حکومت میکنه." "من از زمانم جوری که میخوام استفاده میکنم، پس دارم بهش حکومت میکنم." _بعضی وقتا فکر میکنم افسردگی یه روش کنار اومدن با دنیاست. مثلا بعضی از آدما مست میکنن، بعضیا مواد میکشن، بعضیا هم افسرده میشن، چون کلی مشکل اون بیرون هست که باید باهاش دستوپنجه نرم کرد. _ایکاش دنیا هم اینجوری بود که بیدار میشدم و غذایی رو که میخوام بخورم علامت میزدم و اونو در طول روز برام میآوردن. فکر میکنم اینجوریه، فقط باید بابت هرچی که میخواین بخورین پول بدین، پس شاید چیزی که من میخوام کمونیسمه، اما فکر میکنم عمیقتر از کمونیسم باشه. من تقاضای سادگی، خلوص و راحتی در انتخاب و عدم هر گونه فشاری رو دارم. من چیزی میخوام که هیچ سیاستمداری قرار نیست فراهم کنه، چیزی که احتمالا فقط تو پیشدبستانی بهتون داده میشه. من پیشدبستانی میخوام.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.