یادداشت محمد

محمد

1402/09/20

                هر چقدر در مورد زندگی شهید بزرگوار می‌خونم باز ابعاد جدیدی برام روشن میشه  
کاشکی شهدا دست ما رو هم بگیرن
 در اون قسمت داستان که  به همسرشون سمیه خانم  میگه  اینقدر به محمدعلی وابسته نشو یادت که نرفته باید بدیش بره ...

و یا قسمتی دیگر از کتاب که مصطفی به همسرش میگه من فقط نگران تو هستم آدم با چیزایی که خیلی دوست داره امتحان میشه من نگران امتحانی هستم که تو باید پس بدی !

در جای جای داستان جای پای سمیه همسر شهید رو میبینی  به قول حاج قاسم باید شهید باشی که شهید بشی در واقع مصطفی و همسرش سمیه خانم  شهید بودن در زندگی خودشون  که در نهایت نصیب مصطفی شهادت شد 

 جهاد درهای جدیدی به روی انسان باز می‌کنه
جهاد چه کرد با مصطفی که هر بار می‌رفت و برمی‌گشت باز ابعاد جدیدی از شخصیت جهادی مصطفی رو می‌شد ادبیات‌هاش تغییر می‌کرد نگاهش به فرزندان و خانواده عوض می‌شد

        
(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.