یادداشت Payam Mosleh

Payam Mosleh

Payam Mosleh

6 روز پیش

        انگار لال شده بودم را در بیست‌ویکم تیر ۱۴۰۴، کمتر از یک ماه پس از آغاز جنگ ۱۲ روزه خواندم؛ در روزهایی که اخبار اخراج بیش از هفتصد هزار افغان از ایران، بیش از سایر اخبار که تمام کریه بودند ویرانم کرد. 
نخستین بار با واژه‌ی «مردم‌نگاری» در اندیشکده‌ی علوم انسانی آشنا شدم؛  همزمان  آن روزها  محسن آزرم در کتابفروشی از جستارهای روایی برای‌مان می‌گفت، و ما تازه با مسکوب، اخوت و برخی از آثار ناصر فکوهی به عنوان «جستار» از نو مواجه شده بودیم. آن زمان، مردم‌نگاری را به جستار نزدیک می‌دیدم. بعدها، تعریف‌های دقیق‌تری خواندم. شاید آوردن بخشی از مقدمه‌ی همین کتاب و نقل قول دبیر مجموعه از تیم اینگولد مفید باشد:
«توصیف زندگی مردمانی غیر از خودمان، با دقت و حساسیتی ساخته و پرداخته‌شده در بوته‌ی تجربه‌ی دست اول، درازمدت و مشاهده‌ای ریزبینانه است.»
«تجربه‌ی دست اول»، واژه‌ی کلیدی مردم‌نگاری‌ است. و سپیده سالاروند در انگار لال شده بودم، از تجربه‌ی زیسته‌اش در دو میدان اصلی—خانه‌ی کودک ناصرخسرو و گود سعید—و روزها و ساعت‌ها مجاورت با کودکان کار افغان می‌گوید؛ از منظر یک پژوهشگر مشارکتی و رفاقت با  جمعه‌گل، ظاهر، آیت‌الله، برادران و رفقا.

سپیده، در همان سال‌هایی که من نیز در خانه‌ی کودک ناصر خسرو  موسیقی درس می‌دادم، آنجا حضور داشته و از همان بچه‌ها روایت می‌کند. با این‌همه، با تالیف این کتاب او را می‌شناختم و نه در  آن خانه، بعدها فقط  در خبرهای دستگیری، بازداشت ، و احکام قضایی  نام او را شنیدم.
در پایان، خواندن این کتاب را پیشنهاد میکنم و اگر علاقه‌مند به این زمینه هستید، مناظره‌ حسام سلامت و سالار سیف‌الدینی در کانال یوتیوب «آزاد» منبع مناسبی است برای شنیدن دو سر طیف.
      
101

4

(0/1000)

نظرات

سلام . ظاهرا تاریخ خوانش رو اشتباه نوشتید. شاید بجای تیر نوشتید خرداد
2

0

Payam Mosleh

Payam Mosleh

5 روز پیش

ممنونم . درستش کردم. 

1

سلامت باشید  
 @moslehpayam 

0