یادداشت سید یاسر بنیهاشمی
1402/10/22
4.1
153
۱۹۸۴، رمانیست درخشان، که با نمادسازیهای منحصربفردش، خواننده را در بطن یک نظام توتالیتر قرار میدهد، و با صحنهسازیهای پر از ظرافتش، او را با تجربیات وینستون، شخصیت اول داستان، همراه میکند. از نگاه من، نقطۀ اوج داستان، مکالمهایست که بین اوبراین و وینستون در میگیرد، و نابترین جمله، این جملۀ وینستون خطاب به اوبراین است که میگوید: «برپا داشتن تمدنی بر روی ترس و نفرت و ستم محال است و هیچگاه دوام نمیآورد.» در ادامه چند فراز زیبا و تأملبرانگیزِ دیگر رمان را مرور میکنم: ❇️ ناظر کبیر در رأس هرم میآید و منزه و قدر قدرت است. هرگونه توفیق و دستاورد و پیروزی و اکتشافات علمی، مجموعۀ معرفت و عقل و سعادت و فضیلت، مستقیما از رهبری و الهام او صادر میشود. ناظر کبیر قدر قدرت است و حزب خطاناپذیر. ❇️ عضو حزب، از میلاد تا مرگ زیر نظر «پلیس اندیشه» زندگی میکند... از هیچ سویی آزادی انتخاب ندارد. ❇️ از عضو حزب انتظار میرود که مالامالِ از نفرت دیوانهوار نسبت به دشمنان خارجی و خائنان داخلی، و مالامالِ از شوق بخاطر پیروزی پشت پیروزی باشد و در برابر قدرت و حکمت حزب خاکسار و متواضع. ❇️ تغییرپذیریِ گذشته اصلی مسلم است... گذشته چیزیست که اسناد و حافظهها بر آن گواهی میدهند، و از آنجا که حزب بر اسناد و ذهن اعضاء تسلط کامل دارد، نتیجه این میشود که گذشته همان است که حزب به ارادۀ خویش آن را میسازد. ❇️ دوگانهباوری یعنی قدرتِ نگهداشتنِ دو باور متناقض در ذهن در آنِ واحد، و پذیرفتن هر دوِ آنها. عضو حزب میداند که دارد به واقعیت حقه میزند، اما با تمرین دوگانهباوری، خود را اقناع میکند که واقعیت نقض نشده است. ❇️ حتی اسامی چهار وزارتخانهای که بر ما حکومت میکنند، ارائهدهندۀ نوعی بی شرمی در وارونه کردنِ عمدیِ واقعیت است. وزارت صلح با جنگ سر و کار دارد، وزارت حقیقت با دروغ، وزارت عشق با شکنجه، و وزارت فراوانی با قحطی.
4
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.