یادداشت محمد مهدی شاطری
دیروز
3.3
12
فیلم باغ کیانوش را که دیدم ، از همان ابتدا ایده کلی برایم جالب انگیز بود و با اینکه سیر روایت فیلم و شخصیت پردازی ها اذیتم می کرد ، بعد از مدتی تصمیم گرفتم با آن مهربان باشم. راستش را بخواهید از لحظه خروج از سینما تا توانستم در ذهنم به فیلم ضربه زدم و جانی برای آن باقی نگذاشتم اما با دیدن مصاحبه کارگردان فیلم و محمد قادری از کرده خود پشیمان گشته و در درگاه ایزد متعال توبه کردم :) فهمیدم با تمام مشکلات فیلم باغ کیانوش قدم رو به جلویی در سینمای یخزده و محافظه کار ایران است و باید از آن حمایت کرد. بعد از اینکه تصمیم گرفتم با فیلم باغ کیانوش مهربان باشم ، قصد مطالعه کتاب را کردم . این بار با خودم قرار گذاشتم به نکات مثبت بیشتر توجه کنم . اما جناب عزتی پاک فقط همان هسته کلی و ایده از نظر من جالب و متفاوت بود . نه فضا خلق کردید نه شخصیت های عمیق و با اصالتی نه ابتکار خاصی جهان داستانی شما اصلا برای من جذاب نبود ، شخصیت هاتان پلاستیکی بودند چون اقداماتی را انجام می دادند که شما خواسته بودید. اراده ای نداشتند ، آن می کردند که می گفتید و دلیلی هم برای انجام کارشان نداشتند. از آنجایی که شکاف زیادی میان نظرات افراد پیدا می کنم ، احتمالا باید برای ایراد هایی که گرفتم دلایل موجهی بیاورم . این صرفا مختص کتاب هستند و شخصیت پردازی ها اما افرادی فیلم را دیدند ممکن است نقاط مشترکی پیدا کنند. شخصیت مرد خلبان عراقی برای من تداعی گر ، دایی یا پدر صرفا عصبانی است که کاری که می خواهد را کیانوش ، حمزه و عباس انجام نمی دهند و در مقابل از طرف او مجازاتی دریافت می کنند که در همان حد حدود دایی و پدر عصبانی باقی می ماند و فراتر نمی رود. البته که اتفاقی فراتر هم در پایان کتاب می افتد اما با ابزار تاسف مرد اثر خود را از دست می دهد. حال مشکل چیست؟ شخصیت خلبانی که بمب بر روی مردم بی دفاع می اندازد برای من منفور است و البته که باید منفور باشد ! نویسنده سعی دارد خلبان را ناآگاه از آسیب های عینی این اقدام زد انسانی جلوه بدهد ، اما برای من مخاطب اصلا قانع کننده نبود. حتی اگر اختلافی در نوع نگاه داشته باشیم شخصیتی که در تعلیق نقش بسیار پررنگی را بازی می کند نباید آنقدر حرکاتش قابل حدس باشد. تهش قرار است چه کند؟ بیشتر به بچه ها و کیانوش کتک بزند؟ کیانوش چرا خلبان را آزاد کرد؟ من نمی گویم نباید جان آن را نجات می داد اما با نشان دادن نجات جانش باید دلیل و پشتوانه کیانوش شرح داده می شد و ما را با استفاده از ریشه شخصیتی او قانع می ساخت. حمزه و عباس چرا مردم را خبر نکردند؟ می خواهید بگویید کله شق بودند؟ قبول، اما این ویژگی که به نظر محور تمام اتفاقات داستان است و شرایط را پیچیده تر می کند دو اشکال را برای خود به وجود می آورد. ۱.از دو نوجوان داستان قهرمان زاده نمی شود ، قهرمانانی که نویسنده قصد به وجود آوردن آن ها را دارد ، می توانستند با انتخاب راه بهتری کمترین آسیب را به خود و دیگران بزنند و انتخاب آنان فقط شرایط را پیچیده تر می کند. ۲.حتی این کله شق بودن را ما در این دو پسر به درستی مشاهده نمی کنیم مخصوصا عباس که رهبری این اتفاقات را در دست دارد. اشکال بعدی که می توان به شخصیت ها وارد کرد ، نقش کم رنگ مردم روستا در وقایع است . مردمی که در ۹۰ درصد کتاب ردی از آن ها نیست با وارد شدنشان فقط مقدمه شعار های بیرون زده کیانوش را فراهم می کنند و حرکت موثر دیگری نه تنها رقمنمی زنند بلکه حتی در هیچ کار نکردن و انفعال هم موفق نیستند. بیشتر شبیه تلاشی ناکام هستند... اما نمی خواهم نامردی کنم ، ایده ای داشتید برایم متفاوت بود و احساس می کنم دوست دارم در کتب مربوط به دفاع مقدس بیشتر از این دست کتاب ها بخوانم.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.