بهتر انتخاب کن، بهتر بخوان

یادداشت سارا مستغاثی

                با ذکر البلاء للولا بیوتن می خواندیم و حالا باید ذکر منفور بگوییم در رهش که از جسم ش ببرانید و بر جانش بخورانید!

چرا رهش خوب نبود؟
اول از همه این که رهش داستان نیست. یک مقاله ست یا یک بیانیه که به گمانم نویسنده وقتی نوشته که خیلی نارحت و عصبانی بوده.
و بد نگوییم به مهتاب اگر تب داریم. البته قیاس درستی نیست مهتاب و تهران. بله تهران خیلی مشکل دارد و اصلا شهر زندگی نیست ولی رهش حتی یک نقد به زندگی شهری تهران هم نیست. فقط می تواند نقدی از طرف ساکنان محله ی دارآباد و این جور جا ها باشد که نگران خراب شدن باغ هایشان هستند یا از بین رفتن یک قطعه از سنگ های کوه های دارآباد و در فکر سان رووف کردن ماشین هایشان:)
این تهران که هزار تا مشکل دارد فقط از خیابان فرشته به بالا نیست.
قبول که زن بودن زن ها و مرد بودن مرد ها کم رنگ شده در این زندگی مدرن ولی زن بودن یک زن فقط به این نیست که چقدر به چشم مرد ها می آید آقای نویسنده. چقدر از اول هم شخصیت های زن داستان های آقای امیرخانی بد بودند و دور.

وخلاصه این که داستان ش داستان نبود و شخصیت ها کلی منفعل و شعاری بودند و این ارمیای چوپان کاش در همان لند آو آپرچونیتی به قطع الوتین مرده بود. این دو امتیاز هم برای خود بس و حکیم شفایی و اورشلیم که چند روزی توانست حالم را حسابی بد کند.

پی نوشت: و این ها همه از نبودن سهراب و درویش مصفا و سیۤد گلپا هاست به گمان م.
        
(0/1000)

نظرات

 پردیس

1400/11/05

چه درخور رهش بود این یادداشت. میان انبوه ستایش بی‌خودشده از این کتاب. تنها بخش قابل توجهش همان ماجرای خودبس و حکیم شفایی بود. باقی شخصیت‌ها به‌قول فراستی مقوا!