یادداشت Aylin𖧧

Aylin𖧧

Aylin𖧧

1402/5/26

        درباره‌ی این کتاب حرف برا گفتن زیاد دارم؛ متاسفانه. من خیلی خیلی کتاب رو دوست داشتم؛ اما تا وقتی که نمی‌دونستم داستان تخیلیه!
با یه خواهش از تموم نویسندگان عزیز شروع می‌کنم:"لطفا از نوشتن داستان تخیلی در مورد واقعه‌ی عاشورا خودداری کنید." به‌شخصه موقع انتخاب یه کتاب مذهبی و عاشورایی، علاوه بر این‌که انتظار دارم داستانش جذاب باشه، دوست دارم اطلاعات جدید و صحیحی از واقعه‌ها به دست بیارم؛ به‌خصوص درباره‌ی واقعه‌ی عاشورا. اشکالی نداره اگه داستان تخیلی تو کوفه برای شخصیت‌های خیالی اتفاق می‌افته؛ ولی خواهش می‌کنم بیایید داستان رو وارد کربلا و قاطیِ واقعه‌ی عاشورا نکنیم! 
از اون‌جا که تو کتاب اشاره نشده بود که داستان تخیلیه، من مثلِ -احتمالا- تعداد زیادی از مخاطبین کتاب، با فرض واقعی بودن داستان شروع به خوندنش کردم؛ چون فکر می‌کردم مثل کتاب‌هاییه که قبلا در رابطه با واقعه‌ی عاشورا خونده‌ام. وقتی هم که دیالوگ‌هایی از امام حسین علیه السلام، یا جنگ حضرت علی‌اکبر علیه السلام رو دیدم مطمئن شدم که داستان واقعیه! اما با خوندن مصاحبه‌ای از نویسنده که گفته بودن داستان تماما خیالی هست، خیلی ناامید شدم. کاش نویسنده گفته‌ها یا رفتارهایی از امام حسین و اصحابشون رو بهشون نسبت نمی‌دادن که در واقعیت اتفاق نیفتاده و ممکنه حتی باعث ایجاد شبهه بشه. مثلا هرگز فردی به نام سالم تو کربلا و بین یاران امام وجود نداشته که امام بهش بگن:"من این را به صلاح تو نمی‌دانم. می‌گویم پسرم علی‌اکبر با او بجنگد. آن‌ها هم‌سن‌وسال‌ترند."
پس وقتی امام هیچ‌وقت تو واقعیت همچین صحبتی با فردی به نام سالم نداشته‌ان، درسته که ما همچین حرفی رو از سوی ایشون نقل کنیم؟ 
یا بخش جنگ حضرت علی‌اکبر با زبیر، وقتی شمشیر زبیر می‌افته زمین و حضرت اجازه میدن شمشیرش رو برداره، آیا در حقیقت این اتفاق رخ داده؟ 
نمی‌دونم تونستم منظورم رو درست بیان کنم یا نه.
در ضمن، جزئیات مهم‌ان. خیلی مهم‌تر از چیزی که ما درنظر می گیریم؛ و به نظر میاد که نویسنده تو این کتاب اهمیت زیادی به جزئیات نداده‌ان که این شده یکی از نقاط ضعف کتاب. منظورم هم اصطلاحات امروزیه که احتمالا فقط راوی باید ازشون استفاده می‌کرد ولی گاهی وارد گفتگوها هم می‌شدن؛ هم جزئیاتی در مورد همین واقعه‌ی عاشورا که باز صحیح به نظر نمی‌اومدن.
اما در مورد خود کتاب و در نظر نگرفتن این ایرادها، باید بگم خیلی خیلی خیلی دوستش داشتم. این‌قدر سریع خوندم و تمومش کردم که انگار افتاده بودم تو سرازیری! داستان ساده و روان بود و خیلی بهش علاقه‌مند شدم. خیلی وقت بود اون احساس شوق و آرامش آشنا رو که تو بچگی موقع خوندن کتاب‌های عاشورایی سراغم می‌اومد، تجربه نکرده بودم؛ اما زمان خوندن کتاب وسوسه‌های ناتمام این اتفاق تکرار شد و خیلی برام لذت‌بخش بود. تا لحظات آخر هم انتظار داشتم ایوب پشیمون شه و برگرده اما...! 
واقعا مطمئن نیستم درمورد پیشنهاد این کتاب. کاش اقلا تو کتاب ذکر می‌شد که تخیلیه. نمی‌دونم. نمی‌دونم. فقط حرفم اینه که بیایید اتفاقاتی رو به روز عاشورا نسبت ندیم که در حقیقت رخ نداده‌ان.
      
4

3

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.