وقتی پسرم را مهد میرفت ، همیشه نگران این بود که نکند یادم برود نکند دیر کنم و من همیشه از روی ساعت به او میگفتم وقتی عقربه بزرگه و کوچک چه شکلی باشند من خودم را به تو میرسانم ..
آن موقع این کتاب نبود و حالا چقدر پدر با تخیل کودک او را قلقلک میدهند و در آخر ساده ترین راه را بازگو میکند .