یادداشت زینب سادات رضازاده

بابا لنگ دراز
        وقتی پسرم را مهد می‌رفت ، همیشه نگران این بود که نکند یادم برود نکند دیر کنم و من همیشه از روی ساعت به او می‌گفتم وقتی عقربه بزرگه و کوچک چه شکلی باشند من خودم را به تو می‌رسانم .. 
آن موقع این کتاب نبود و حالا چقدر پدر با تخیل کودک او را قلقلک میدهند و در آخر ساده ترین راه را بازگو میکند . 
      
28

7

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.