یادداشت سیده نرگس نظامالدین
1402/7/14
وقتی یه رمان قوی و جاندار رو تموم میکنم، خودم هم احساس قدرت میکنم. اصلاً رمان قوی قدرت میده به خوانندهش؛ اما نمیدونم با این قدرته چه باید بکنم. مثل الان که دراز کشیدم و زل زدم به پنکهسقفی خونهٔ حجایرج و تنها کاری که ازم برمیآد، فکرکردن به غول مدفونه. با یه رمان طولانی طرف بودم که نسخهٔ چاپیش نزدیک به ۳۰۰ صفحه و طاقچهش نزدیک به ۶۰۰ صفحهست. یادمه ماهها پیش، چند صفحهٔ اولش رو خوندم و با اطمینان از اینکه کتاب بیخودیه، ولش کردم. آما... حدود یکسوم اولش کسلکننده و کشداره؛ تا جایی که ممکنه بارها تصمیم بگیرید از خیرش بگذرید. اصلاً کل داستان کشداره. گاهی دیالوگها یا حدیث نفسها طولانی میشن. فصلها طولانیان. باید تحملش کرد و شیرینیش رو آسهآسه چشید. اگه کمصبرید، نرید سراغش؛ اما اگه این متن شما رو ترغیب کرد به خوندن، بهتون قول یه داستان پرملات رو میدم که با شیب ملایمی اوج میگیره و از یه جا به بعد، قلابش بهتون گیر میکنه و شما رو دنبال خودش میکشونه. #غول_مدفون ترکیبیه از تاریخ و حماسه و عشق و افسانه و تمثیل و نماد و قصه. داستان توی انگلستان قرون وسطا میگذره و شخصیتهای انگلیسی مثل مرلین و شوالیه و شاه آرتور و تاریخ این کشور مثل جنگ ساکسونها و بریتونها، بخشهایی از قصه رو تشکیل میده؛ اما نترسید. با یه داستان تاریخی روبهرو نیستید. اصل داستان مربوط به اژدهاییه که حضورش باعث ایجاد مه فرضی شده که اون مه، آدمها رو دچار فراموشی کرده؛ فراموشی گذشته و بدیهاش و حتی خوبیهاش. این میون، یه زوج سالخوردهٔ انگلیسی میزنن به دل جاده بهدنبال پسر گمشدهشون که حتی اسمش رو به یاد نمیآرن و توی راه، از خانهای مختلفی عبور میکنن و دست و پا میزنن تا خاطرات گذشتهشون رو به یاد بیارن. شخصیتهای داستان دو دستهن. یک دسته که اختلاف دارن سر کشتن اژدها و دستهٔ دیگه که معتقدن باید ازش مراقبت کرد. نکتهٔ مهم اینه که همهٔ شخصیتها خاکستریان. این قصه، پره از معنا و مفهوم و فلسفه و اخلاق و جایزهٔ نوبل ادبی ۲۰۱۷ رو برده. شیرینی داستان به لطف ترجمهٔ حرفهای و ویرایش تمیزش دوچندان شد. این دومین رمان از این نویسندهٔ ژاپنیه که خوندم. #بازمانده_روز رو پیش از این خوندم که اون هم ترکیبی بود از داستان قوی و ترجمهٔ عالی. 🟥اگه خواستید بخونید، از نشر میلکان و با ترجمه فرمهر امیردوست بخونید.
(0/1000)
نظرات
تاکنون نظری ثبت نشده است.