یادداشت احلی احسنیان

        این‌روزها جدا از خشم و غم عجیبی که هممون داریم تجربه میکنیم، احساس امید زیادی رو تجربه کردم. و البته، خیلی به حقوقم فکر کردم. حقوق کوچیک و بزرگی که شاید حتی تاحالا نمیدونستم ازشون محرومم. به ظلم فکر کردم و این‌که چقدر به ظلم عادت میکنیم و خو میگیریم و تا وقتی که تلنگری بهمون نخوره متوجه نمیشیم که چقدر تحمل کردیم. 
این کتاب شامل ۷تا مقاله‌ست از جورج اورول، چندتاشون رو دوست داشتم و چندتاشون رو نه. ولی اونی که میخوام درموردش بنویسم مقاله‌ی آخره: «شادی ایام خردی، یاد باد!»
توی این مقاله که سال ۱۹۴۷ نوشته شده، اورول خاطراتش رو از مدرسه‌ی شبانه‌روزی‌ای که از ۸تا۱۳سالگی توش تحصیل میکرده نوشته. قلمش واقعا جذاب و دوست‌داشتنیه و تحلیلش از اون دوران خیلی برای من یاداور شرایط الانم بود. (نه که مدرسه به اون بدی باشه. فقط اینکه با احساسش به عنوان یک کودک تحت ظلمی که بهش وارد میشد میتونستم همذات‌پنداری کنم). 
نگاه سیاسی اورول توی بقیه‌ی مقاله‌ها هم برام خیلی جالب بود.  تعریفی که از آزادی مطبوعات کرده بود خیلی دقیق و درست بود و نظراتش درمورد دولت‌ها و حکومت‌های توتالیتر مثل بقیه‌ی آثارش واقعا دقیق بود. 
اگر از این‌همه مقاله حوصلتون سر نمیره:)) و قلم اورول رو دوست داشتید و میخواید ازش بیشتر بخونید، پیشنهاد میکنم
      

0

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.