یادداشت

سودآد

سودآد

1403/6/5

یک زمستان با کولبرها
        مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نام‌هایشان
جلد کهنه‌ی شناسنامه‌هایشان
درد می‌کند

هر دفعه تصویری از کولبر ها میبینیم سری به تاسف تکان میدهیم. دلمان برایشان میسوزد. برای کمر دردشان. برای سرمایی که تا مغز استخوانشان نفوذ کرده و برای همه آن چیز هایی که فقط در همان تصویر میبینیم .فارغ از آنکه این دلسوزی سطحی ،دقیقا همان چیزی است که دلالان کالا های قاچاق بین مرزی از ما میخواهند. اینکه سرمان را مثل کبک در همان برفی که کولبران  پاهای خسته شان را در آن  فرو  میکنند ببریم و هیچ ندانیم ،پدیده قاچاق چه بر سر تولید ملی این کشور می آورد و این وسط ،کولبری که تنها گناهش  جبر جغرافیایی است که او را در منطقه ی مرزی به دنیا آورده و مرزبانی که تنها گناهش نظامی بودن است باید تاوان بدهد. تاوان گناه نکرده.این کتاب از نماینده های مجلسی می گوید که هر چهار سال یک بار ،در خطوط مرزی، عکسی به یادگار میگیرند و شعار احقاق حقوق کولبر و ایجاد بازارچه های مرزی برای خرید و فروش بدون واسطه مردمان مرز نشین میدهند و میروند پی کارشان تا چهار سال بعد.
صادق امامی  و وحید سرابی خبرنگارانی هستند  که نه از پشت صفحه کامپیوتر، نه از توی خانه وتورق در کتاب ها و نه فقط پرس و جوی محلی که هیچ کدام راضیشان نمیکند .پوتین ها را پا کرده اند و همراه  با کولبر ها ،این مسیر سخت و طاقت فرسا را با آنها هم قدم شدند تا صدای مظلومیتشان را به گوش های ناشنوایمان برسانند.نتیجه این کتاب سه سال بعد از انتشارش می‌شود تصویب قانون دو فوریتی مجلس در حمایت از حقوق کولبران.
شاید دروغ گفته اند یک دست صدا دارد حتی اگر آن دستها یخ زده باشد و سرمای سردشت امانش را بریده باشد
به امید اینکه هیچ آدمی به خاطر غم نان ، زندگی اش به تارج نرود.
      
35

5

(0/1000)

نظرات

تاکنون نظری ثبت نشده است.